سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وب کتاب

مطالعه و خرید کتاب انسان در جستجوی معنا به عنوان یک کتاب انگیزشی مناسب افرادی است که به دنبال معنای زندگی خود می‌گردند. اگر شما از آن دسته افرادی هستید که می‌خواهید از ناامیدی بیرون بیایید حتماً این کتاب را مطالعه کنید. برای اکثر ما موقعیت‌هایی پیش آمده که احساس کرده‌ایم دیگر نمی‌توانیم به زندگی ادامه دهیم یا شرایطی رخ داده که تمام آرزوهایمان را ازدست‌رفته دانسته‌ایم! در این لحظات که برای ما حکم نقاط تاریک زندگی‌مان را دارد چه چیزی سرپا نگهمان داشته است؟ چرا توانسته‌ایم زنده بمانیم؟ این مسائل همان مباحثی است که دکتر ویکتور فرانکل با زبانی خاص در این کتاب به بررسی آن پرداخت است. اگر به دنبال خواندن و خرید کتاب انسان در جستجوی معنا هستید در این مقاله همراه ما باشید تا اطلاعات مفیدی را قبل از مطالعه خود به دست آورید.


کتاب انسان در جستجوی معنا درباره چیست؟


ویکتور فرانکل در این کتاب داستان مقطعی از زندگی‌اش را روایت می‌کند. این کتاب به دو بخش تقسیم می‌شود. بخش اول در خصوص خاطرات فرانکل از حضورش در اردوگاه کار اجباری و بخش دوم در زمینه معنادرمانی یا لوگوتراپی است. هدف او از نوشتن این مطالب توصیف فضا یا بازگو کردن خاطرات و بیان رنج‌های تحمیلی‌اش نیست بلکه به دنبال بررسی و تحلیل موضوعات مربوط به افرادی است که در این اردوگاه حضور داشته‌اند. در حقیقت نتیجه این تحلیل‌ها باعث شد تا او به معنا درمانی یا دانش لوگوتراپی دست یابد.
بخش‌هایی از این کتاب که در خصوص فضای اردوگاه یا وقایع اتفاق افتاده صحبت کرده بسیار دردناک است! او توانست در اردوگاه کار اجباری در میان سختی‌های مختلفی که رخ می‌داد، معنایی را برای خود پیدا کند. بعد از آنکه دکتر فرانکل شاهد مرگ زندانیان مختلف بود همراه با دوستانش فهمید مسئله‌ای که به‌مرور زمان باعث می‌شود زندانیان از پا درآیند علاوه بر کمبود غذا یا بیماری، ناامیدی آن‌ها است. به عقیده دکتر فرانکل چیزی که باعث پریشانی انسان‌ها و ناامیدی آن‌ها می‌شود بی‌نتیجه بودن تلاش آن‌ها برای یافتن معنای زندگی یا نداشتن احساس مسئولیت نسبت به مسائلی در زندگی است.


معرفی مختصر نویسنده کتاب انسان در جستجوی معنا


ویکتور فرانکل عصب‌شناس، روانشناس و نویسنده مشهوری است که در تاریخ 26 مارس سال 1905 در شهر وین کشور اتریش به دنیا آمد. یکی از دلایل زندانی شدن او در اردوگاه کار اجباری آشویتس، خانواده یهودی‌اش است. هنگامی که فرانکل تحصیلات خود را در مقطع دبیرستان به اتمام رساند وارد دانشگاه علوم پزشکی وین شد و در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد. او توانست مدرک خود را در رشته روان‌پزشکی و عصب شناسی دریافت کند و در سال 1948 نیز مدرک دکترای فلسفه خود را به درست آورد. تمرکز اصلی ایشان در دوران تحصیل روی موضوعاتی مانند خودکشی و افسردگی بود. دکتر فرانکل در طول عمر خود کتاب‌های مختلفی را به تحریر درآورد و با دو کتاب انسان در جست‌وجوی معنای غایی و انسان در جستجوی معنا به شهرت بیشتری رسید. از دیگر آثار مشهور این نویسنده می‌توان به پزشک و روح یا فریاد ناشنیده برای معنا اشاره کرد.


ضرورت مطالعه کتاب انسان در جستجوی معنا


شاید مهم‌ترین دلیلی که افراد را به خواندن این کتاب ترغیب می‌کند یافتن چرایی زندگی باشد! معنادرمانی نه تنها برای زندانیان اردوگاه‌های کار اجباری بلکه برای انسان‌هایی که در طول زندگی روزمره خود نمی‌دانند برای چه تلاش می‌کنند یا برای چه زنده هستند راهگشا است. مطالعه این کتاب باعث می‌شود تا با نگاهی جدید به زندگی خود معنای مناسبی را برای آن پیدا کنید. با خواندن این کتاب از انتشارات جامی چند درس مهم را یاد خواهید گرفت.

 

1.قضاوت ممنوع

قضاوت غیرقابل گریز است. شما زمانی می‌توانید در خصوص رفتار فردی قضاوت کنید که با نهایت صداقت خود را در موقعیت او قرار دهید و از خود بپرسید که آیا اگر در آن شرایط بودید همان کاری که او انجام می‌داد را می‌کردید یا نه! همه ما دچار قضاوت کردن، می‌شویم حتی اگر به زبان نیاوریم هم در ذهن خود حرف‌ها یا رفتارهای دیگران را قضاوت می‌کنیم اما کند کردن سرعت قضاوت و ایجاد شک و تردید در این فرایند اهمیت زیادی دارد. اگر بتوانیم از نگاه دیگران دنیا را ببینیم انسان پخته‌تری می‌شویم.

  2.زجر کشیدن غیرقابل گریز است

تا به حال به این موضوع فکر کرده‌اید که در زجر و رنج کشیدن هم معنایی وجود دارد. دکتر فرانکل در کتاب خود به این موضوع اشاره می‌کند که بهتر است از زجرها و رنج‌های غیرضروری دوری کنیم. بعضی از زجر کشیدن‌ها غیرقابل گریز هستند اما بعضی از آن‌ها بدون هیچ دلیل خاصی جسم و روح ما را نابود می‌کنند.

3. نحوه نگرشمان را کسی نمی‌تواند از ما بگیرد


اگر نحوه نگرشمان را یک سنگر در نظر بگیریم هیچ‌کس نمی‌تواند آن را فتح کند. خوشحال بودن یا ناراحتی انسان به این سنگر وابسته است. حتی اگر شرایط بیرونی بسیار سخت و طاقت فرسا باشد تنها چیزی که می‌تواند فرد را به ادامه زندگی وادار کند نگرش آن است. دکتر فرانکل در کتابش به این موضوع اشاره می‌کند که چگونه نگرشش نسبت به زندگی توانست به او کمک کند تا از مشکلات و سختی‌های زندگی در کمپ کار اجباری سالم بیرون بیاید.

 

4.دنبال کردن موفقیت و خوشحالی بی‌نتیجه است

 

انسان باید در یک زمان طولانی برای رسیدن به خوشحالی و موفقیت تلاش کند اما دنبال آن ندود و بگذارد خودش بیاید. به عقیده فرانکل بهترین کاری که انسان می‌تواند انجام دهد این است که برای رسیدن به اهدافش تلاش کند اما از فکر کردن بیش‌ازاندازه به آن بپرهیزد تا خود او به سمتش بیاید.


5.باید یاد بگیریم که وقتی نمی‌توانیم چیزی را تغییر دهیم آن را بپذیریم


انسان با جبر و اختیار به دنیا می‌آید و باید در طول زندگی با این دو بسازد. همه ما در شرایطی زندگی می‌کنیم که مشکلاتی وجود دارد و نمی‌توانیم آن‌ها را تغییر دهیم پس بهترین کاری که می‌شود انجام داد این است که آن‌ها را بپذیریم و برای بهتر کردن زندگی‌مان تلاش کنیم.


6.رستگاری در عشق و از طریق عشق است


عشق ورزیدن به فردی، کاری یا چیزی ستون رستگاری بشر است زیرا با عشق ورزیدن، معنای زیبایی را برای زندگی خود پیدا می‌کنیم؛ به‌عنوان‌مثال وقتی به نوشتن علاقه داریم هر روز با این دلیل برای زندگی دوباره چشم باز می‌کنیم. این اصل در طول زندگی می‌تواند باعث موفقیت‌ها و خوشحالی‌های ما شود.

کلام آخر

 


کتاب انسان در جستجوی معنا مشهورترین اثر دکتر فرانکل است. این کتاب امروزه توسط مترجم‌های مختلفی به فارسی برگردانده شده و شما می‌توانید آن را با ترجمه امیر لاهوتی از وب سایت کتاب وب با ارسال رایگان تهیه کنید.


یک کتاب انگیزشی فوق العاده

ژنرال ویلیام اچ مک ریون یک ژنرال بازنشسته نیروی دریایی آمریکا  است و در کتاب تخت خوابت را مرتب کن، ده درسی که با آن‌ها در تمرینات نیرویی دریایی آشنا شده است را تعریف می‌کند. این کتاب 10 فصل دارد که در هر یک از این فصل‌ها اصول تربیتی و رفتاری یگان ویژه نیروی دریایی ایالت متحده آمریکا مورد بررسی قرار می‌گیرد. این اصول که در کتاب معرفی می‌شوند، می‌توانند زندگی روزمره و اجتماعی افراد را بهتر کنند، بنابراین مطالعه آن می‌تواند زندگی و دنیای شما را تغییر دهد.


معرفی نویسنده کتاب تخت خوابت را مرتب کن


ژنرال ویلیام اچ مک ریون (William H. McRaven) که متولد کشور آمریکا است، به مدت 37 سال به‌عنوان یکی از افراد یگان ویژه‌ی نیروی دریایی فعالیت کرد و در تمام سطوح فعالیتش، مقام فرماندهی داشت. همچنین آخرین زمینه‌ای که در آن فعالیت کرد، فرماندهی کل نیروهای عملیات ویژه آمریکا بود که مک ریون درجه دریاسالاری داشت. حال نویسنده کتاب تخت خوابت را مرتب کن، به‌عنوان رئیس دانشگاه تگزاس مشغول به کار است و باید متذکر شد کتابش جزو پرفروش‌ترین آثار نیویورک‌تایمز در سال 2017 شد.


کتاب تخت خوابت را مرتب کن چه موضوعی را مورد بررسی قرار می‌دهد؟


ژنرال ویلیام اچ مک ریون، در این کتاب تمام درس‌های مهمی که در زمان فعالیتش بر روی امواج دریا به دست آورده است را در ده فصل مجزا مورد بررسی قرار می‌دهد و خواننده با مطالعه آن‌ها یاد می‌گیرد که چگونه کارهای ساده و کوچک را به‌طور متعهدانه و پیوسته انجام دهد. در حقیقت این کتاب به شما می‌گوید که چگونه ترس‌های خود را در آغوش بکشید و دنیا را با این کار تغییر دهید. نکته جالب این است که ویلیام برای اولین بار در سال 2014 و در جشن پایان تحصیل دانشجویان دانشگاه تگزاس این درس‌ها را در قالب یک سخنرانی انگیزشی و اثرگذار مطرح کرد.


برای تغییر دادن دنیا، انجام یک کار کوچک و ساده بس است!


در کتاب تخت خوابت را مرتب کن، گفته می‌شود که انجام کارهای ساده و کوچک نیز برای تغییر دنیا مناسب است. در حقیقت این کتاب نشان می‌دهد که دنیا از همین کارهای کوچک انسان‌ها شکل می‌گیرد و همین کارها می‌توانند شرایط را بهبود بخشد و دنیا را برای نسل‌های بعدی به‌جای بهتری تبدیل کنند. بنابراین ویلیام مک ریون در این کتاب اصول اولیه برای داشتن یک جهان بهتر را گردآوری‌ کرده و ما شاهد چالش‌های فردی و شغلی این فرد در داستان‌های این کتاب خواهیم بود.

آشنایی با سرفصل‌های کتاب تخت خوابت را مرتب کن


همان‌طور که گفته شد، این کتاب ده فصل دارد که هر یک از آن‌ها بخشی از خاطرات ویلیام اچ. مک ریون را توصیف می‌کنند.


1.    روز خود را با وظایفی کامل شده آغاز کن
2.    تو به تنهایی از عهده‌اش برنمی‌آیی
3.    تنها چیز مهم، وسعت قلب شما است
4.    زندگی عادلانه نیست، به مسیرت ادامه بده
5.    شکست انسان را قوی می‌کند
6.    باید جسارت زیادی داشته باشید
7.    در برابر زورگوها بایستید
8.    در موقعیت درست قرار بگیرید
9.    به دیگران امید دهید
10.    هرگز تسلیم نشوید
 


خواندن کتاب تخت خوابت را مرتب کن به چه افرادی پیشنهاد می‌شود؟


اگر شما از دسته افرادی هستید که فکر می‌کنید در مرحله بدی از زندگی قرار دارید و نیاز است که یک دلگرمی داشته باشید، توصیه ما به شما خواندن کتاب تخت خوابت را مرتب کن است. از طرفی، این کتاب برای آن دسته از افراد که تصمیم به آغاز یک کار دشوار و پر پیچ‌وخم دارند نیز مناسب است، زیرا باعث می‌شود که روحیه فرد برای ادامه راه تقویت شود.


کتاب تخت خوابت را مرتب کن چه چیزهایی را به شما یاد می‌دهد؟


با خواندن کتاب تخت خوابت را مرتب کن، از چالش‌هایی که مک ریون در طول فعالیت خود با آن‌ها مواجه شده است، مطلع می‌شوید. این نویسنده معتقد است که تمام این چالش‌ها از اهمیت یکسانی برخوردار هستند و شما باید در هر مرحله از زندگی و جایگاه که هستید، به آن‌ها توجه داشته باشید. در هر یک از فصل‌های کتاب، شخصی که از لحاظ پشتکار، نظم، شرافت و شجاعت الهام‌بخش است به شما معرفی می‌شود.


در نگاه اول شاید نکات گفته شده در این کتاب ساده به نظر برسند و شما فکر کنید که کتاب تخت خوابت را مرتب کن نیز همانند دیگر کتاب‌های انگیزشی باشد، اما باید گفت که این‌چنین نیست، زیرا مک ریون برای نوشتن این کتاب، از تجربه‌های خود استفاده کرده و آنچه خود با پوست‌واستخوان چشیده را برای شما نوشته است.
برای مثال می‌توان به یک جمله در فصل دوم این کتاب اشاره کرد که گفته شده «تو تنهایی از عهده‌اش برنمی‌آیی.» باید گفت که ویلیام به معنای واقعی شرایط وحشتناکی را تجربه کرد که اگر تنها بود، به‌هیچ‌وجه نمی‌توانست از پس مشکلات برآید.


پیام اصلی کتاب تخت خوابت را مرتب کن چیست؟


ویلیام اچ. مک ریون با نوشتن این کتاب، تصمیم داشت به مخاطب بفهماند که کار امروز را به فردا واگذار نکند، فردی را در زندگی داشته باشد تا در شرایط سخت به او کمک کند، در برابر زورگویی‌ها سر خم نکند، تسلیم نشود، از شکست نترسد و از آن برای بالا رفتن استفاده کند، در برابر دشواری‌ها کم نیاورد و قوی باشد. اگر فردی بتواند به تمام این اصول در زندگی‌اش پایبند باشد، می‌تواند در زندگی خود به بهترین شکل تغییراتی را به وجود آورد.
در حقیقت نویسنده این کتاب معتقد است که زندگی در برخی از مواقع طاقت‌فرسا خواهد بود، اما با انجام برخی از کارها می‌توان این شرایط را پشت سر گذاشت و زندگی را بهتر کرد. برای مثال انجام کار ساده‌ای چون مرتب کردن تخت خواب، می‌تواند باعث شروع یک روز انگیزشی شگفت‌آور شود و شما در ادامه روز عملکرد رضایت بخشی داشته باشید. بنابراین از نظر مک ریون، برای تغییر جهان باید از مرتب کردن تخت خواب خود شروع کرد.


ترجمه‌هایی که از کتاب تخت خوابت را مرتب کن در دسترس است


کتاب make your bed تابه‌حال به شکل‌های مختلفی ترجمه شده است و انتشارات گوناگونی این کتاب را به چاپ رسانده‌اند، اما در این میان ترجمه حسین گازر که توسط انتشارات کوله‌پشتی منتشر می‌شود، رتبه پرفروش‌ترین ترجمه این کتاب را به خود اختصاص داده است. حال اگر شما تصمیم به خرید ترجمه حسین گازر دارید، می‌توانید نسبت به خرید آن از طریق سایت کتاب وب اقدام کنید.

 

خرید کتاب تختخوابت را مرتب کن با ارسال رایگان 
 


کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید اثر ناپلئون هیل  و ترجمه مهدی قراچه داغی و چاپ شده توسط  انتشارات شباهنگ، خلاصه‌ای از ذهنیتی که باید برای رسیدن به موفقیت داشته باشید را بیان می‌کند و به عنوان یک کتاب انگیزشی شناخته می‌شود. این ذهینیت در 15 فصل و با مطرح کردن اولین اصول و اقدامات موردنیاز برای هر اصل، عنوان شده است. ناپلئون هیل در این کتاب روی این موضوع تمرکز می‌کند که قدرت روانشناسی مغز و ذهن، چگونه می‌تواند روی رسیدن به موفقیت شغلی و رضایت فردی افراد تأثیر بگذارد و سپس 13 قدم برای اندیشیدن و ثروتمند شدن بیان می‌کند.

ناپلئون این کتاب را در سال 1937 پس از یک تحقیق 25 ساله بر روی برخی از افرادی که در زندگیشان موفقیت اقتصادی کسب کرده بودند، نوشت. بیندیشید و ثروتمند شوید یکی از کتاب‌های شاهکار شناخته‌شده در زمینه توسعه فردی در جهان است که طبق برآوردهای اخیر، بیش از صد میلیون نسخه از آن در سراسر جهان فروخته شده است. فلسفه کتاب بر این ایده متمرکز است که موفقیت در هر کاری، از طریق تجسم ذهنی و تخیل به دست می‌آید. به بیان ساده، شما می‌توانید به چیزی تبدیل شوید که ذهن شما آن را ممکن می‌داند. در نتیجه، ذهن شما به تنها چیزی تبدیل می‌شود که می‌تواند شما را متوقف کند یا به سمت بهترین نسخه خودتان سوق دهد.

معرفی ناپلئون هیل

ناپلئون هیل در سال 1883 در شهرستان وایز در ویرجینیای آمریکا متولد شد و حرفه‌ای طولانی و موفق به‌عنوان مدرس، نویسنده و مشاور رهبران تجاری داشت. او فعالیت نویسندگی خود را در 13 سالگی به‌عنوان «گزارشگر کوهستان» برای روزنامه‌های شهرهای کوچک آغاز کرد و سپس محبوب‌ترین نویسنده انگیزشی آمریکا شد. مشهورترین اثر او، کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید، پرفروش‌ترین کتاب تاریخ در حیطه خود است که معیار تفکر انگیزشی امروز را تعیین کرده است. آثار او به‌عنوان یادگارهای موفقیت فردی به شمار می‌روند و سنگ بنای انگیزه مدرن هستند. ناپلئون هیل در سال 1970 درگذشت.

چرا باید کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید را بخوانیم؟

همان‌طور که گفته شد، نسخه اصلی کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید در سال 1938 نوشته شد، اما یک نسخه به‌روزتر از آن هم در سال 2005 منتشر شد. این نسخه قرن بیست‌ویکم، نمونه‌های مدرنی از نکات هیل را ارائه و برخی از جنبه‌های ناراحت‌کننده کتاب را که در سال 1938 نوشته شده است، به‌روزرسانی می‌کند.
همه ما در زندگی خود اغلب با شکست‌های مختلفی روبه‌رو می‌شویم، اما موضوع مهم این است که شما چقدر خوب می‌توانید با این شکست‌ها یا موانع مقابله کنید. تا به حال به این فکر کرده‌اید که چگونه می‌توان اندازه یک شکست را حساب کرد؟ این دقیقاً همان چیزی است که در کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل به‌طور کامل آموزش داده شده است. در ادامه هفت دلیلی که خواندن این کتاب را واجب می‌کند، بررسی می‌کنیم.


1- غریزه اصلی انسان را به‌طوریکپارچه به تصویر می‌کشد

با به تصویر کشیدن الگوی ذاتی رهبران بزرگ، کارآفرینان و افراد بااراده‌ای که دنیای ما را تغییر داده‌اند، ذهنیت شما را پرورش می‌دهد.
 از گذشته‌های دور تا کنون، رهبران و کارآفرینان بزرگ، از افراد معمولی به استعدادهای استثنایی تبدیل شده‌اند. اگر شما این واقعیت را انکار کرده و این فریب که که آنها به طور ذاتی این‌گونه بوده‌اند را باور کرده‌اید، قطعاً در این کتاب به شما پاسخ داده می‌شود.


2- اصولی را که برای جمع‌آوری ثروت باید رعایت کنید، توضیح می‌دهد.

ما غالباً به این افسانه اعتقاد داریم که می‌توانیم یک شبه میلیاردر شویم، اما کاملاً در اشتباه هستیم. در واقع پولدار شدن در یک شب رخ می‌دهد، اما این اتفاق به نیاز به ایمانی سرسختانه و تلاش‌های زیاد شبانه‌روزی نیاز دارد. خوشبختانه در کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید، یک مسیر طلایی برای اتفاق بیان شده که شامل 13 اصل مهم است.


3. روش‌هایی برای تبدیل علایق شما به طلا (پول) را شرح می‌دهد.

در کنار کلمه «تمایل» (Desire)، مترادف دیگری هم وجود دارد که عنوان آن «تمایل آتشین» (Burning Desire) است. این تفاوت نامحسوس، معنی زیادی دارد که در این کتاب با آن آشنا خواهید شد.


4. صفت‌های اصلی رهبری را ترسیم می‌کند.

«شما برای تبدیل شدن به یک رهبر خوب، باید یک پیرو خوب نیز باشید.» صفاتی مانند شجاعت بی‌تردید، خودکنترلی، قاطعیت در تصمیم‌گیری، مشخص بودن برنامه‌ها، عادت به انجام کاری بیش از حد دستمزد، شخصیت دلپذیر، همدردی و درک و بسیاری صفت دیگر برای رهبر شدن و نحوه انجام این صفات وجود دارند که در این کتاب به آنها پرداخته شده است.


5.  دلایل شکست خوردن را شرح می‌دهد.

امروزه ما اغلب این جمله را می‌شنویم که «شکست خوردن خوب است»، اما در عین حال به این فکر می‌کنیم که شکست خوردن چه حسی دارد؛ ما از کلمه «شکست» متنفریم. اگر شما هم در این گروه قرار دارید، پس در واقع باید این احساس خود را اصلاح کنید و چگونگی این کار در این کتاب شرح داده شده است.


6. به وضوح در مورد مهم‌ترین اهمیت پایداری توضیح می‌دهد.

«پایداری» تنها یک کلمه نیست؛ چراکه هر وقت آن را می‌خوانید، چیزی از درون شما را تحت تأثیر قرار می‌دهد و از خود می‌پرسید که چگونه می‌توان آن را به راه درست هدایت کرد و چگونه می‌توان خود را با شدت به سمت هدف، ترغیب کرد. پاسخ چنین سؤالاتی در این کتاب وجود دارد.


7. نحوه تسلط بر ضمیر ناخودآگاه و پرورش آن را آموزش می‌دهد.


این چیزی است که ما باید به‌صورت بیولوژیکی انجام دهیم. ما باید ضمیر ناخودآگاه خود را تحریک  و این نیروهای خفته را شعله‌ور کنیم. به‌عنوان مثال این جمله را بخوانید: «من بیش از آنچه که از بیرون خود به نظر می‌رسم، در درون خود هستم.» گوینده چنین عبارتی مطمئناً شاهد تغییر پرجنب‌وجوشی خواهد بود و خدمات خود را با انرژی بیشتری ارائه می‌کند. چگونه می‌توانید ضمیر ناخودآگاه خود را تحریک کنید و وارد حرفه سازنده خود شوید؟ پاسخ شما در این کتاب است.

خرید کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید با ارسال رایگان از فروشگاه کتاب وب



طبق گزارش‌‌های موجود، گابریل گارسیا مارکز ششم مارسِ 1927 به دنیا آمد. ( آن وقت‌‌ها در آن روستا شناسنامه صادر نمی‌‌شد، از این رو برخی از منابع می‌‌گویند که او در سال 1928 به دنیا آمده است؛ در نتیجه تاریخ تولدِ او یک معما باقی مانده است.) بعدها خانواده‌‌اش به او گفتند که در طول زایمان نزدیک بوده است بمیرد، زیرا قابله « در بدترین لحظ‌‌ی ممکن هنر خود را از دست داد»  و نزدیک بود بگذارد بند ناف خفه‌‌اش کند. گارسیا مارکز بیهوش به دنیا آمد، اما پس از آنکه یک نفر آب مقدس رویش ریخت، احیا شد. ( میزانِ مرگ و میر نوزادان در آن روزگار زیاد بود و از آنجا که کاتولیک‌‌ها معتقد بودند روح تعمیدنشده ممکن است به بهشت نرود، آب مقدس معمولاً در هنگام تولدها دم دست نگه داشته می‌‌شد، تا در صورت لزوم کودک به سرعت تعمید داده شود.)


نامگذاری بچه کار پیچیده‌‌ای بود. گارسیا مارکز می‌‌نویسد قرار بود نامش را اُلِگاریو  بگذارند، « قدیسی که آن روز به نامش بود، اما تقویمِ قدیس‌‌ها در دسترسِ کسی نبود، و از روی اضطرار نام کوچک پدرم را روی من گذاشتند و بعد از آن نام خوز‌‌ی  نجار را، زیرا او قدیسِ محافظِ آراکاتاکا بود و ماه مارسْ ماه او بود.»  نام سومِ کُنکوردیا  به این دو اسم اضافه شد تا « آشتی عمومی میان خانواده‌‌ها و دوستان را با به دنیا آمدنِ من»  و احتمالاً مصالحه‌‌ای را که ظاهراً میانِ والدینِ لوییسا و دامادشان شکل گرفته بود، نشان دهد. با این حال، سه سال بعد وقتی که به طور رسمی تعمید داده شد، گابریل خوزه د لا کنکوردیا در واقع گابریل خوزه گارسیا مارکز نام گرفت و  قسمت سوم، «کنکوردیا»، حذف شد.


لوییسا و گابریل پس از به دنیا آمدنِ پسرشان تصمیم گرفتند اجازه دهند پدر و مادرِ لوییسا از بچه مراقبت کنند. گابریل گارسیا پس از آنکه در چندین سرمایه‌‌گذاری‌‌ شکست خورد، ناچار شد شغلی پیدا کند و آراکاتاکا نیازی به تلگرافچی نداشت. در ضمن، او امیدوار بود بتواند داروخانه‌‌ای راه‌‌اندازی کند و بعضی از آموخته‌‌های پزشکی‌‌اش را در آن به کار ببرد. اما چنین اقدامی نیاز به زمان و سفر داشت و با وجود بچ‌‌ی کوچک ناممکن بود.
آراکاتاکا، جایی که گارسیا مارکز به دنیا آمد، شهر کوچکی است که در اواخر ده‌‌ی 1800 به دستِ مردمی که از هرج و مرجِ جنگِ داخلی کلمبیا موسوم به «جنگ هزار روزه» گریزان بودند، در ساحل دریای کارائیب بنا نهاده شد. اسمِ شهر از رودخان‌‌ی آرا و از زبان سرخپوستان چیمیلا  که ساکنان آن منطقه بودند، گرفته شده است؛ بخشِ دومِ این اسم، «کاتاکا»، کلمه‌‌ای است که برای لقبِ فرماند‌‌ی شهر استفاده می‌‌شود.گارسیا مارکز در خاطراتش زیستن برای بازگفتن می‌‌نویسد: «بنابراین ما بومی‌‌ها آن را آراکاتاکا صدا نمی‌‌زنیم، بلکه اسمِ صحیحش را به کار می‌‌بریم: کاتاکا.» آراکاتاکا در قسمت ساحلی کلمبیا قرار دارد. همانطور که ریموند ویلیامز ، یکی از زندگینامه‌‌نویسان گارسیا مارکز توضیح می‌‌دهد، منطق‌‌ی ساحلی آمیزه‌‌ای است از فرهنگ‌‌ها و قلمروهای بومی آفریقایی و اسپانیایی، و همین باعث می‌‌شود که فرهنگِ محل سرزنده و بانشاط و بیگانه باشد.
کلمبیا دو منطق‌‌ی ساحلی دارد. بخش جنوب غربی ِکشور در امتدادِ اقیانوس آرام کشیده شده و منطق‌‌ی شمالی آن در ساحلِ دریای کارائیب قرار گرفته است. منطق‌‌ی ساحلِ کارائیب که شامل شهرهایی مانند بارانکیا ، کارتاگنا  و همچنین زادگاه گارسیا مارکز آراکاتاکا می‌‌شود، از لحاظ آب و هوایی و فرهنگی تفاوت‌‌های بارزی با دیگر قسمت‌‌های کلمبیا دارد. منطق‌‌ی ساحلی گرم و استوایی است. علاوه بر این، محل تلاقی فرهنگ‌‌های مختلف از جمله فرهنگ اقوام آفریقایی، سرخپوست و اسپانیایی است.
کارتاگنا نخستین بندر بردگان در آمریکای شمالی و جنوبی بود و آفریقاییان به اینجا آورده می‌‌شدند تا در حراجی‌‌های بردگان خریده و فروخته شوند. در طی سالیان، مهاجران دیگری نیز به این منطقه آمده‌‌ و به فرهنگ آن تنوع بیشتری داده‌‌اند. همچنین ساحل کارائیب منطقه‌‌ای است که در آن تخیل و خلاقیت در قالبِ افسانه‌‌ها و خرافات محلی پر و بال گرفته است و مادربزرگِ گارسیا مارکز اغلب این افسانه‌‌ها و خرافات را برای او تعریف می‌‌کرد.

 
ریموند ویلیامز، یکی از زندگینامه‌‌نویسانِ گارسیا مارکز می‌‌نویسد « این منطقه در نظر خود کلمبیایی-ها نیز بخش ممتاز و بیگان‌‌ی کشور به حساب می‌‌آید. مثلاً هنوز در این منطقه رایج است که مردها شوهرِ زنان متعدد و پدرِ سی چهل بچه باشند.» بنابراین عجیب نیست که گارسیا مارکز در صد سال تنهایی شخصیتی خلق کرده باشد به نام سرهنگ آئورلینانو بوئندیا  که پسران زیادی از زنان مختلف به نام خود دارد.

 

 

زندگیِ گابریل گارسیا مارکز، داستانِ موفقیت‌‌های حیرت‌‌انگیز و شکست‌‌های یأس‌‌آور است، اما درک زندگی و آثارش بدون پذیرفتنِ اهمیتِ زمینه‌‌های اجتماعی، سیاسی و قومی او که در وطنش کلمبیا ریشه دارد، ناممکن است.
کلمبیا کشوری کوچک است، اما تنوع آب و هوایی گسترده‌‌ای دارد. این تفاوت‌‌ها از ارتفاعات مختلفِ زمین ناشی می‌‌شود: بسته به اینکه شهر در نزدیکی ساحل باشد، یا در میان‌‌ کشور و یا کوهستان، دمای آن ممکن است گرم، معتدل و یا سرد باشد. بیشتر نواحی کشور در منطقه‌‌ای گرم قرار گرفته است، زیرا کلمبیا خط ساحلی درازی دارد، اما پایتختش بوگوتا در مناطق مرتفع و خنک‌‌ترِ کشور است. علاوه بر این، کوه‌‌های آند نیز چشم‌‌انداز کشور را تحت تأثیر خود قرار داده است
نویسندگان و خوانندگان بسیاری مجذوب و شیفت‌‌ی سبک نوشتاری گارسیا مارکز شده‌‌اند، سبکی که او در آن اغلب واقعیت و خیال را با هم می‌‌آمیزد. مثلاً گارسیا مارکز در زمانش صد سال تنهایی شرح می‌‌دهد که چگونه شخصیتی به نامِ رمدیوسِ  زیبارو که جذابیتی فراطبیعی برای مردان شهر دارد، با بادی مرموز و اسرارآمیز به هوا می‌‌رود و دور می‌‌شود. اورسولا  همسرِ کدخدای ده وقتی که رمدیوس زیبارو به آسمان می‌‌رود، میخکوب سر جای خود به تماشا می‌‌ایستد.


کتاب صد سال تنهاییِ گابریل گارسیا مارکز 


وقتی گابریل گارسیا مارکز روی کتابش صد سال تنهایی  کار میکرد، بسیاری از دوستانش معتقد بودند که دیوانه شده است، زیرا او خودش را حبس کرده بود تا بیوقفه بنویسد. این رمان که در سال 1967 منتشر شد، بیش از ده میلیون نسخه در سراسر جهان فروش داشته است و شاهکارِ گارسیا مارکز به حساب میآید.
کارِ تمام وقت بر روی یک کتاب نه تنها از لحاظ مالی گارسیا مارکز را بر سر دوراهی میگذاشت، بلکه خلاقیت و روحیاتِ او را نیز تحت تأثیر قرار میداد. او در کار خود به مرحله‌ای رسیده بود که انگیز‌‌ی داستاننویسیاش به طور ناگهانی و آزاردهندهای متوقف شده بود. این مشکل پس از انتشار رمان کوتاهش ساعت شوم  در سال 1962 آغاز شده بود، رمانی که ویرایش خوبی روی آن انجام نگرفته بود. گارسیا مارکز پس از گذراندنِ نومیدی اولیه، دیگر نتوانسته بود با اشتیاقِ همیشگیاش داستان بنویسد.
این گونه دورههای بیحاصل برای گارسیا مارکز که بر خلاف میلِ خانوادهاش دانشکد‌‌ی حقوق را رها کرده بود تا نویسنده شود، هممعنای خطر بود. نوشتن برای روزنامه‌ها کمک کرد که او در دنیای روزنامه‌نگاری اسم و رسمی به هم بزند، اما نوشتنِ مقاله و داستانِ کوتاه درآمد خوبی نداشت و به هیچ وجه کفاف هزینه‌های خانوادهای نوپا را نمیکرد.
با این حال او میدانست که استعداد واقعیاش در نوشتنِ داستان است، نه روزنامهنگاری. گارسیا مارکز با آنکه میدانست این زمینه چقدر کمدرآمد است در پیِ آرزوی خودش رفت. او میخواست رمانهایی مثل آنهایی که الهامبخشش شده بودند بنویسد، رمانهایی از قبیلِ آثار ویلیام فاکنر ، خورخه لوییس بورخس  و ارنست همینگوی .
طرح رمانی که اکنون در حال نوشتنش بود، سالها در ذهنش پخته و آماده شده بود. او میخواست رمانی حماسی بنویسد، رمانی که به کمکِ اهالی روستای کوچکی به نام ماکوندو ، تاریخ جدید کلمبیا را به شیوهای متمرکز و فشرده نقل میکرد. وقتی که بالاخره این طرح به ذهنش رسید، تصمیم گرفت تمام ساعاتِ بیداریاش را وقفِ تکمیلِ آن کند.
گارسیا مارکز پس از هجده ماه زندگی منزویانه در منزل و در حالی که خانوادهاش در مرز ورشکستی قرار گرفته بود، با رمان کاملشدهاش بیرون آمد. او حالا نگران این بود که رمانش- رمانی که تمام توان و خلاقیتش را در یک سال و نیم گذشته فرومکیده بود-چه واکنشی در پی خواهد داشت. او تمام استعداد خود را در آن ریخته بود. موفقیت این کتاب میتوانست باعث اوجگیری مارکز در حرفه-اش شود، اما شکستِ آن نیز میتوانست عاملِ سقوطی مارپیچوار و غیرقابلِ بازگشتِ وی باشد.

 

گابریل گارسیا مارکز درباره‌‌ی کتاب صد سال تنهایی می‌گوید:

لحنی که من نهایتاً در صد سال تنهایی به کار بردم بر مبنای شیوه‌‌ای بود که مادربزرگم برای روایت قصه‌‌ها استفاده می‌‌‌‌کرد. او چیزهایی می‌‌گفت که فراطبیعی و وهم‌‌آلود به نظر می‌‌رسید، اما به حالتی کاملاً طبیعی آنها را می‌‌گفت. مهم-ترین مسئله حس و حالتی بود که روی چهره‌‌اش نشسته بود. وقتی قصه می‌‌گفت ابداً حالت چهره‌‌اش را عوض نمی‌‌کرد و همه تعجب می‌‌کردند. دفعات قبل که می‌‌خواستم بنویسم، سعی کردم داستان را بی‌‌آنکه به آن باور داشته باشم، نقل کنم. فهمیدم که باید خودم به این داستان‌‌ها باور داشته باشم و آنها را با همان حالتی که مادربزرگم تعریفشان می‌‌کرد، بنویسم: با چهره‌‌ای آجرمانند.
او نمی‌‌دانست منتقدان چگونه از رمانش استقبال خواهند کرد، اما بنا به دلایلی متعقد بود که نقدشان مثبت خواهد بود. یک سال پس از این جنون نویسندگی، فصل‌‌های اولی‌‌ی رمان را برای همکار نویسنده‌‌اش کارلوس فوئنتس  که از ارج و احترام بسیاری برخوردار بود و مارکز به همراه او مشترکاً فیلمنامه‌‌ای نوشته بود، ارسال کرد. فوئنتس همه جا پخش کرد که مارکز در حال نوشتنِ کتاب بی‌‌نظیری است. او در مجله‌‌ای نوشت « من به تازگی هشتاد صفحه از اثر یک استاد را خوانده-ام.» گارسیا مارکز حتی اجازه داد بریده‌‌های کوتاهی از رمانش در نشریات و مجلات ادبی منتشر شود تا اشتیاق خوانندگان بیشتر شود.
گارسیا مارکز پس از تمام کردن کار نوشتن، دست‌‌نوشته را برای شرکت انتشاراتی ادیتوریال سودامریکانا  در بوینس آیرس آرژانتین ارسال کرد. ناشر به سرعت رمان را پذیرفت و کتاب در سال 1967 منتشر شد. تیراژ نخست-8000 نسخه- فقط در عرض یک هفته به فروش رسید. ناشر به سختی می‌‌توانست جوابگوی تقاضاهای مردم برای صد سال تنهایی باشد. تا چند ماه نسخه‌‌ها تقریباً هر هفته تمام می‌‌شد. در عرض سه سال پس از انتشار کتاب، نیم میلیون نسخه به فروش رفته بود.
موفقیت به اینجا محدود نمی‌‌شد. به سرعت سفارش‌‌های ترجم‌‌ی این رمان دریافت شد و ادب‌‌دوستان سراسر جهان نیز به زودی این فرصت را به دست آوردند تا به استعداد مارکز پی ببرند. صد سال تنهایی در سال 1969 جایز‌‌ی کیانکیانو ی ایتالیا را دریافت کرد و بهترین کتاب خارجی فرانسه شناخته شد. در سال 1970، منتقدان ادبی در ایالات متحده، جایی که گارسیا مارکز ممنوع‌‌الورود بود، این رمان را به عنوان یکی از دوازده اثر برتر سال انتخاب کردند. در چند سال آینده، این رمان جوایز ملی و بین‌‌المللی دیگری را درو کرد و در نهایت به بیش از سی زبان ترجمه شد.


چه چیزی صد سال تنهایی را رمانی این‌‌ چنین موفق و نویسنده‌‌اش را یک‌‌ شبه ستاره‌‌ای مشهور کرد؟ عوامل متعددی باعث محبوبیت این کتاب و استقبال منتقدان از آن شد.
1. اول اینکه این رمان صدایی متفاوت و ممتاز دارد. صد سال تنهایی رمانی فانتزی است که در آن رویدادهای غیر قابلِ تصور شکل می‌‌گیرند،گویی که اتفاقاتی عادی باشند: زن جوانی خاک می‌‌خورد، در حالی که زنی دیگر همراه تندباد به آسمان می‌‌رود؛ انبوه پروانه‌‌ها مردی را همه جا دنبال می‌‌کنند، در حالی که مردی دیگر بندزنی می‌‌کند و اَشکال کوچکِ ماهی‌‌مانندی از فلز می‌‌سازد؛ مردم تا صد سالگی عمر می‌‌کنند، در حالی دیگران می‌‌میرند و از نو زنده می‌‌شوند. این رویدادها با لحنی عادی و مطمئن روایت می‌‌شوند. همانطور که ماریو بارگاس یوسا می‌‌نویسد: 

« فانتزی زنجیرها را گسسته است و وحشیانه و تب‌‌آلود چهارنعل می‌‌تازد و برای خود هر نوع افراطی را مجاز می‌‌داند.»  

2. دوم اینکه رمان بالاخره نیت مارکز را که به تصویر کشیدن آراکاتاکای کودکی‌‌اش است، محقق می‌‌سازد. در صد سال تنهایی روستای کوچکی که در آن بزرگ شده است، ماکوندو نام دارد. رمان یک قرن از تاریخ روستا را در برمی‌‌گیرد و از تأسیسِ آن شروع شده، زندگی بنیانگذارانش، یعنی خانواد‌‌ی بوئندیا را دنبال می‌‌کند. گارسیا مارکز تاریخچ‌‌ی ماکوندو را با توصیف زندگی اعضای قبیل‌‌ی ماکوندو ثبت می‌‌کند. به این ترتیب ماکوندویی که وصف می‌‌شود، روستایی با ابعاد اسطوره‌‌ای است.
3. سوم اینکه خط داستانی صد سال تنهایی بخش زیادی از تاریخ و سیاست کلمبیا را در خود دارد. بنابراین تاریخ ماکوندو می‌‌تواند به صورت نمادِ تاریخ کلی کلمبیا به عنوان یک کشور، تعبیر شود. به گفت‌‌ی منتقد ادبی، رجینا جِیمز  « گارسیا مارکز یک بار گفت: خواننده‌‌ای که با تاریخ کشورش کلمبیا آشنا نیست ممکن است از صد سال تنهایی به عنوان رمانی خوب خوشش بیاید، اما بسیاری از اتفاقاتی که در آن می‌‌افتد برایش بی‌‌معنی خواهد بود.» یکی از رویدادهایی که گارسیا مارکز در این کتاب به تصویر می‌‌کشد، همان اعتصاب مشهور کارگران مزارع موز در سال 1928 است که پدربزرگش سرهنگ نیکولاس مارکز سال‌‌ها قبل ماجرایش را برای او تعریف کرده بود. طبیعتاً گارسیا مارکز برخی از ابعاد این وقایع تاریخی را به صورت قصه و داستان در آورده است. مثلاً گارسیا مارکز هنگام توصیفِ اعتصاب کارگران که طی آن صدها نفر کشته شدند، برای ایجاد تأثیر بیشتر تعداد مجروحان را به هزاران نفر افزایش می‌‌دهد.
علاوه بر این، گارسیا مارکز در صد سال تنهایی دربار‌‌ی تاریخچ‌‌ی خودش نیز می‌‌نویسد و شخصیت‌‌هایی بر اساس خانواده و دوستانش خلق می‌‌کند که اغلب همان نام‌‌ها را دارند. شخصیت‌‌های دیگری آشکارا نماد پدربزرگ و مادربزرگش هستند. صد سال تنهایی از بسیاری جهات گواه و شاهدی است بر تمام چیزهایی که برای مارکز مهم بوده و هست، از زمان کودکی‌‌اش تا هنگام نوشتن این رمان، یعنی پیش از آنکه چهل ساله شود.


جایزه نوبل ادبیات

 

پس از آنکه گارسیا مارکز در سال 1982 جایز‌‌ی نوبل ادبی گرفت خان‌‌ی کودکی‌‌اش (که در تصویر می-بینیم) در آراکاتای کلمبیا، ، بنایی ملی اعلام شد. رهبران محلی قصد دارند با تغییر خان‌‌ی گارسیا مارکز به موزه و ساختن پارکی به نام او، آراکاتاکا را به مقصدی برای جهانگردان تبدیل کنند.


بخش‌هایی از مصاحبه‌ی فردوسی‌پور با مرحوم نوذری:

 

+بازیکن معروف برزیلی که بیش از هزار گل به  ثمر رسونده؟؟
-اِدسون آرانتس دوناسیمنتو ملقب به پله
+چی؟
-اِدسون آرانتس دوناسیمنتو
+اسپانیایی حرف می‌زنی؟
-اِدسون آرانتس دوناسیمنتو یا همون پله
+آها... در حال رفتن به سمت جایگاه خودش باز برمی‌گرده می‌پرسه چی‌چی بود؟؟
-اِدسون آرانتس دوناسیمنتو

 


این جملات مکالماتی بود که بین مرحوم منوچهر نوذری و عادل فردوسی‌پورِ جوان در ابتدای دهه‌ی هفتاد در یک برنامه‌ی تلویزیونی رخ داد. نکته‌ای که توجه مردم ایران رو به قاب جادویی جلب کرد تلفظ دقیق و کاملاً درست نام اسطوره‌ی سیه‌چرده‌ی سرزمین فوتبال، برزیل بود.
در خاطرم هست که در سال‌های پایانی کودکی‌ام در یک شب سرد زمستانی که تا گردن زیر پتو رفته بودم و داشتم بازی فوتبال تیم مورد علاقه‌ام را می‌دیدم یک گزارش جذاب تک‌تک اعضای بدنم را در قالب یک سلول درآورد و سراپا گوش شده بودم، هیجانی که خود بازی داشت با گزارش گیرا و آن صدای از اعماق حنجره‌ی برآمده دوچندان می‌شد. آن زمانی که نه اینترنت درست‌وحسابی در اختیارمان بود و نه جایی که بتوان نام بازیکنان تیم مورد علاقه‌مان را به‌درستی یاد بگیریم این عادل فردوسی‌پور بود که «ریکاردو ایزکسون لیته سانتوس» را تلفظ می‌کرد و می‌گفت نام کامل سایه‌ی مسیح یا همان کاکا ستاره‌ی برزیلی آث میلان است.
برای شروع یک زندگی‌نامه‌ی متداول شاید کلمات بالا زیاد مرسوم نباشد و حالت توصیفی داشته باشد اما برای شخصی مانند عادل فردوسی‌پور می‌توان معادلات را برهم زد و کلمات و جملاتی که رایج نیستند را به کار برد.
عادل فردوسی‌پور مجری و گزارشگر برنامه‌ها و مسابقات فوتبالی بنیان‌گذار و تهیه‌کننده‌ی برنامه‌ی پرمخاطب 90 را می‌توان یکی از مشهورترین و محبوب‌ترین مردانی قلمداد کرد که رخ به تصویر دوربین‌های صدا و سیما نشان می‌دهد.
پدرش اهل رفسنجان کرمان و خودش بزرگ‌شده‌ی تهران است.


دوران تحصیل عادل فردوسی‌پور:

عادل فردوسی‌پور در دبستان ذوقی تحصیلات ابتداییِ خود را سپری کرد و بعد از گذراندن دوران راهنمایی در مدرسه‌ی طالقانی دیپلم خود را در رشته‌ی ریاضی و فیزیک در دبیرستان البرز با معدل هجده دریافت کرد. همزمان با دوران دبیرستان به‌خاطر علاقه‌اش به زبان انگلیسی، آموزش آن را آغاز کرد.
عادل فردوسی‌پور دانش‌آموخته‌ی دانشگاه صنعتی شریف در رشته‌ی مهندسی صنایع است و دوران کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در این دانشگاه سپری کرد. بعد از پایان تحصیل، تدریس زبان تخصصی در رشته‌ی تحصیلی خود را در همان دانشگاه آغاز کرد. بد نیست بدانید که عنوان پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشد وی «پیش‌بینی نتایج مسابقات فوتبال با استفاده از تحلیل‌های رگرسیونی» بود و در حال حاضر دانشجوی رشته‌ی مدیریت رسانه در دانشگاه تهران است.


 
آغاز کار روزنامه‌نگاری عادل فردوسی‌پور:

اما عادل فردوسی پور چگونه به سمت فوتبال کشیده شد؟
از همان دوران نوجوانی عشق و علاقه‌اش به فوتبال بی حد و وصف بود و به گفته‌ی خودش در آرزوی روزنامه‌های ابرار ورزشی و کیهان ورزشی بوده تا اطلاعاتی هرچند محدود از فوتبال به دست آورد. در خانواده‌ای که به‌شدت مخالف علاقه‌ی فرزندشان به فوتبال بوده رفتن به استادیوم تقریباً محال به نظر می‌رسید اما اصرار و پافشاریِ عادلِ نوجوان سبب شد تا چند مرتبه‌ای پا به استادیوم بگذارد و همین اصرار رسیدن به علاقه‌ی قلبی‌اش نتیجه داد و عادل فردوسی‌پور روزنامه‌نگار در روزنامه‌ی ابرار ورزشی به سردبیری اردشیر لارودی را آغاز کرد و بعدها برای سروش جوان، همشهری جوان، جام جم و حتی برای مجله‌ی ورلد ساکر نیز مطلب نوشت.


صدا و سیما و فردوسی‌پور:

اواخر سال  1373 بود که پس از چندین بار آزمون بالاخره به صدا و سیما راه یافت و به گزارش برنامه‌ی منتخب ورزشی (برنامه‌ای که نیمه‌های شب پخش می‌شد) پرداخت.
به مرور زمان و بعد از گزارش‌های جذاب در جام جهانی  98، گزارش‌های حساس و مهم کم‌کم به عادلِ فردوسی‌پور رسید و او به یکی از ارکان اصلی گزارشگری و مجری‌گری فوتبال در صدا و سیما بدل شد.
اواخر دهه‌ی هفتاد بود که ایده‌ی برنامه‌ی نود را از یک برنامه‌ی ایتالیایی به نام فوتبال ایتالیا گرفت و شروع به تولید و اجرای این برنامه کرد تا جایی که نود به عضو جدایی‌ناپذیر شب‌های دوشنبه در میان ایرانیان بدل شد.
چشمان وق‌‌زده، موهای فرفری، دندان‌های سفیدِ براق و خنده‌های پرسروصدا تصویری است که سال‌هاست هر دوشنبه شب میلیون‌ها ایرانی را پای جعبه‌ی جادویی می‌کشاند.
برنامه‌ای که به‌جز پرداختن به مسائل داخل مستطیل سبز به حواشی بیرونی آن نیز توجه ویژه‌ای دارد و شاید فقط شخصی همانند او می‌توانست ایده‌ای که خود آن را پرورش داده بود را به برنامه‌ای بدل کند که فقط دنباله‌رو جستن حقایق و عدل باشد.
به چهار میخ کشیدن نماینده‌ی مجلس که با دخالت‌های بی‌مورد سعی در رخ دادن فعل و انفعالات غیرفوتبالی در عرصه‌ی فوتبال داشت و مخالفت رسمی با وزیر کشور تا به تصویر کشیدن کفش‌های پاره‌ی عشاق فوتبال و گره دادن هنر هفتم به فوتبال گوشه‌هایی از هنر که نه بلکه خود بودن یک شخص است.
 
نه اشتباه نکنید این یک متن توصیفی نیست.
بلکه بیان حقایق در مورد یک فرد شجاع و پرتلاش است.
شخصی که تمام مردم دنیا را هم مردم می‌داند و کودک درونش آن‌قدر زنده است که به صدا و سیما هم متلک می‌اندازد و سانسورهای تماشاگران خارجی و حتی منشوری بودن خانوم لیما را در برنامه‌ی قرعه‌کشی جام جهانی را سوژه می‌کند و می‌خندد.
از جملات به‌یادماندنی عادل فردوسی‌پور می‌توان به «الان چه موقع چیپ زدن بود آخه آقای گل‌محمدی»، «خداحافظ جام جهانی و شاید خداحافظ برانکو ایوانکوویچ» و «چقد خوبیم ما» اشاره کرد که در ذهن اکثر ایرانیان نقش بسته است.
در تمام این سال‌ها در برنامه‌ی نود حواشی زیادی برای او پیش آمد، تهمت‌ها و افتراهایی که البته هیچ‌کدام ثابت نشد و حرف‌هایی چون دلال و اخلال‌گر در فوتبال ایران که حتی به استادیوم‌ها کشیده شد و با بنرها و کاریکاتورهای بی‌شمار حسابی از خجالت عادل فردوسی‌پور درآمدند که شاید نام کوچکش بلای جان او بود ولی به قول خودش که می‌گوید: «بعد از تهمت‌هایی که به وی زدند بعد از اجنبی‌پرستی و مافیا بودن؛ به دلالی و خائن بودن هم متهم شدیم و اعلام شد که اگر ما نباشیم مثل کُشتی، از سطح آسیا بالاتر خواهیم رفت. چندین سال است برنامه‌ی نود روی آنتن می‌رود جایگاهی که مردم به این برنامه داده‌اند کاملاً مشخص است. ما جایگاه‌مان را از مردم گرفتیم و اشخاص هیچ نقشی نداشتند. اگر قرار است این اعتبار از ما گرفته شود اشخاص نمی‌توانند کاری کنند و این اتفاق با خواست مردم محقق می‌شود. 90 با این تهمت‌ها به من و خانواده‌ام، از مسیر خودش خارج نمی‌شود.»
در مورد این مرد پرحاشیه فقط مردم می‌توانند نظر بدهند که آن هم با انتخاب شدنش به عنوان گزارشگر برترِ سال 95 و پربیننده‌ترین برنامه‌ی تلویزیونی صدا و سیما به‌وضوح نظر مردم در رابطه با وی و حواشی‌اش مشخص است.


 
آثار و دیگر برنامه‌های عادل فردوسی‌پور:

 

ترجمه‌ی کتاب‌های «کتاب جامع فوتبال» اثر دیوید کلدبت، «فوتبال علیه دشمن» نوشته‌ی سایمون کوپر، «هنر شفاف اندیشیدن» و «هنر خوب زندگی کردن» به قلم رولف دوبلی از آثار عادل فردوسی‌پور در دهه‌ی نودِ شمسی است.
عادل فردوسی‌پور تهیه‌کننده‌ی برنامه‌ی فوتبال 120 نیز هست.