وب کتاب

زندگینامه فلورانس اسکاول شین

 

فلورانس اسکاول شین متولد 24 سپتامبر 1871 در کامدن نیوجرسی است. او علاوه بر اینکه نویسنده و تصویرگر کتاب‌های آمریکایی است، از بانوان خودساخته و موفق تاریخ به شمار می‌رود. فلورانس اسکاول شین سالهای زیادی در نیویورک دانش الهی و معنوی را تدریس کرد و از این طریق، مردم را در بهبود اعتقادات، سطح آرامش و شادی‌شان یاری کرد. او همچنین کتاب‌های معروف زیادی نوشت که اغلب آنها محبوبیت زیادی بین مردم داشتند.

 

معروفترین کتاب فلورانس

 

کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین

 

با کلیک روی کتاب می توانید اطلاعات کاملی از کتاب را مشاهده کنید

 

زندگی شخصی فلورانس اسکاول شین


فلورانس اسکاول شین در یک خانواده‌ی فیلادفیایی اصیل به دنیا آمد. در خانواده‌ی مادری فلورانس اسکاول شین، شخصیت‌های مهم دولتی وجود دارند؛ برای مثال پدر بزرگ مادری‌اش، عضو کنگره‌ی شورای تصمیم‌گیری مواضع قاره‌ای و استقلال بخش‌های کشورها بود. همچنین دایی او جایگاه ویژه‌ای در کشور داشت و در طراحی پرچم آمریکا، نقش مهمی ایفا کرد. جوزف پسر فلورانس اسکاول شین نیز رئیس مرکز هنر‌های تجسمی پنسیلوانیا شد.
فلورانس اسکاول شین شخصیتی صاف و ساده داشت و هیچگاه از ریا و دورویی پیروی نکرد. وجود سادگی خاص در چهره، رفتار و سخنان وی موج می‌زد؛ به طوری که حتی در کتاب‌ها و سخنرانی‌های فلورانس اسکاول شین، این ویژگی به چشم می‌خورد. بنابراین در زندگینامه‌ی فلورانس اسکاول شین، سادگی و صداقت در رفتارش نقش مهمی در موفقیت وی داشته است.
فلورانس اسکاول شین از همان کودکی، استعداد عجیبی در نقاشی و طراحی داشت و می‌توانست به بهترین شکل، طرح‌های خوبی روی کاغذ پیاده کند. علاقه‌ی فلورانس اسکاول شین به نقاشی باعث شد تا در سال 1889 وارد مرکز هنر‌های تجسمی پنسیلوانیا شود. او تا سال 1897 در آن مرکز تحت آموزش‌های حرفه‌ای قرار گرفت و مهارت زیادی در طراحی و نقاشی پیدا کرد.


زندگی حرفه‌ای فلورانس اسکاول شین


وقتی که در مرکز هنر‌های تجسمی مشغول به آموزش بود، با اورت شین که نقاشی بسیار چیره دست بود، آشنا شد. مدتی بعد از آشنایی، این دو نفر با هم ازدواج کردند و پیوند هنری خود را تقویت کردند. در سال 1908، همسر فلورانس اسکاول شین با جمع کردن گروهی از نقاشان و طراحان حرفه‌ای، گروهی به نام «هشت» را تأسیس کردند. بعدها اورت شین از مسئولیت و سرپرستی گروه استعفا داد و فلورانس اسکاول شین جای او را گرفت.
این زوج پس از مدت کوتاهی به نیویورک مهاجرت کرده و در خیابان ویورلی 112، یک سالن تئاتر تأسیس کردند. فلورانس اسکاول شین به همراه همسرش سه نمایشنامه‌ی عالی و جذاب برنامه‌ریزی و اجرا کردند. مدتی طول نکشید که فلورانس به شهرت زیادی رسید و هم از طریق گالری‌های نقاشی و هم از طریق تئاتر، مخاطبان بسیاری پیدا کرد.
این شهرت تا جایی رسید که محافل و کنگره‌های مختلف از فلورانس اسکاول شین دعوت می‌کردند؛ حتی شبکه‌های خبری و تلویزیونی از او استقبال کردند و مصاحبه‌های زیادی با او ترتیب دادند.
پس از جنگ جهانی اول، فلورانس در امضای نقاشی‌های خود، نام همسرش را حذف کرد. کسی نمی‌دانست که این کار به چه دلیل است اما بعضی از تحلیل‌گران دلیل این کار را حمایت بیشتر از حقوق زنان که نتیجه‌ی عقاید جدید فمینیستی بود که فلورانس اسکاول شین را درگیر کرده بود. اما پس از 14 سال زندگی مشترک، در سال 1912 این زوج از هم جدا شدند.
با جدا شدن اورت از فلورانس، زندگی آنها تغییر کرد. فلورانس اسکاول شین تصمیم گرفت تا کتاب‌های خود را بنویسد؛ بدین ترتیب در سال 1928 اولین قسمت از کتاب او آماده شد. فلورانس در همین سال کتاب کلام تو عصای معجزه‌گر توست را منتشر کرد. چهار کتاب از فلورانس اسکاول شین در کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین گردآوری شده است. این کتاب نیز بسیار پرفروش است و به چندین زبان دنیا ترجمه شده است. 


لیست کتاب‌های نوشته شده به دست فلورانس اسکاول شین:

 

  •    کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین
  •    کتاب مسیر جادویی شهود
  •    کتاب بازی زندگی و راه این بازی (در سال 1925)
  •    کتاب کلام تو عصای معجزه‌گر توست (در سال 1928)
  •    کتاب در مخفی توفیق (در سال 1940)
  •    کتاب نفوذ کلام (در سال 1945)


جالب است بدانید!


در بیوگرافی فلورانس اسکاول شین، نکات ریز و درشت بسیاری وجود دارد که دانستن هریک از آنها می‌تواند جالب باشد. بعضی از جالب‌ترین نکاتی که باید در مورد این شخص تأثیرگذار بدانید، عبارت‌اند از:


انتشار کتاب‌ها بعد از مرگ فلورانس اسکاول شین


فلورانس اسکاول شین در 17 اکتبر 1940 به دلیل بیماری چشم از جهان فروبست. کتاب در مخفی توفیق، کمی قبل از مرگ او به چاپ رسید. همچنین کتاب نفوذ کلام، به دست یکی از شاگردان وی چاپ شد که حاوی گزیده‌ای از اندیشه‌ها و آموزه‌های فلورانس بود. فلورانس با آموزش‌ها و تدریس‌های دوست داشتنی خود آنقدر در دل مردم و مخاطبانش رخنه کرده بود که بسیاری از افراد پس از مرگش، به سوگ نشستند.


سبک دوست داشتنی فلورانس اسکاول شین


فلورانس اسکاول شین توانایی بالایی در ارائه‌ی سخنرانی‌های پر معنا با زبانی ساده و همه‌فهم داشت. سبک او در سخنرانی به قدری ساده و همه‌فهم بود که گاهی نسبت به بار علمی سخنانش شک می‌کردند؛ البته این تنها یک شک کاذب بود و سخنان فلورانس ارزش بسیاری داشت. سادگی در گفتار و رفتار فلورانس سبب شد تا حتی چند دهه بعد از مرگ او، کتاب‌هایش پرفروش و کاربردی باشند و همه اقشار و سنین مختلف مردم، توانایی خواندن و درک مطالب آن را داشته باشند. 


تفکرات متفاوت فلورانس اسکاول شین


پس از گذشت نیمی از عمر فلورانس، تفکراتی نو سراغ او آمدند. در ابتدا گرایش وی به تفکرات فمینیستی شکل گرفت و او را به حمایت هرچه بیشتر از حقوق زنان ترغیب کرد. این موضوع تا جایی پیش رفت که در محافل حمایت از زنان شرکت می‌کرد و آشکارا از زنان بی‌دفاع، حمایت می‌کرد. همچنین پس از مدتی به فرقه‌ی «تفکر نو» پیوست و کتاب‌ها و مطالبی در حمایت از اعتقادات این فرقه نوشت. مطالبی که فلورانس برای حمایت از فرقه‌ی «تفکر نو» منتشر کرد، تأثیر زیادی بر روحیه‌ی پیروان آن داشت.


حفظ علایق


فلورانس اسکاول شین از همان ابتدا به نقاشی و طراحی علاقه داشت. این علاقه تا آخرین روزهای عمرش باقی ماند و دائماً با او بود. فلورانس به صورت حرفه‌ای تصویرگری می‌کرد، نقاشی می‌کشید و پدیده‌های روزانه‌ی زندگی را روی کاغذ پیاده می‌کرد. قوه ی تصویرگری و تخیل فلورانس فوق العاده بود و او را در طراحی هرچه زیبا‌تر پدیده‌ها کمک می‌کرد.

 

 

خرید کتاب های فلورانس اسکاول شین


 کتاب مثل خون در رگ‌های من در نگاه اول...


 کتاب مثل خون در رگ‌های من یا  نامه‌های شاملو به آیدا در نگاه اول با نام بلند آواز? احمد شاملو ما را به سوی خود می‌کشاند؛ با جلد طلایی مات و نوار قرمز رنگی که دورتادور کتاب مثل خون در رگ‌های من، کشیده شده و بر آن چند خطی از شاملوست، ما را همان‌جا که هستیم نگه می‌دارد. گویا با همان چند خط بر نوار قرمز که نوشت? پشت جلد کتاب مثل خون در رگ‌های من است، ما اسیر کلمات شاملو می‌شویم و با افسوسی که می‌خورد، امید و ناامیدی هم‌زمان شاملو را در کتاب مثل خون در رگ‌های من می‌بینیم و به یاد شعرش می‌افتیم که می‌گوید: «من سرگذشت یأس و امیدم... ».  در کتاب مثل خون در رگ‌های من، در شور شعر و دریای واژگان شاملو غرق می‌شویم و از نو با جادوی کلامش نجات می‌یابیم...

 

اندکی با احمد شاملو، شاعر جریان‌ساز و نویسند? کتاب مثل خون در رگ‌های من


احمد شاملو متخلص به الف. بامداد، نویسنده، شاعر، مترجم، پژوهشگر، روزنامه‌نگار و فرهنگ‌نویس بود. او قالب شعر سپید یا شعر شاملویی را پایه‌گذاری کرد؛ آثارش به زبان‌های سوئدی، ترکی، کردی، آلمانی، انگلیسی، فرانسوی و... ترجمه شده ‌است. ازدواج‌هایش دو بار به جدایی انجامید و سرانجام  آیدایی را دید که تا پایان عمرش، عاشقانه کنارش زندگی کرد. تأثیر آیدا بر شاملو و زندگیش تا حدی بود که تحت تأثیر عشقش به او، بعد از سال‌ها شعر نسرودن، مجموعه‌های «آیدا: درخت و خنجر و خاطره» و «آیدا در آینه» را سرود.. همچنین شاملو در زمان ازدواجش با آیدا مجموع? «لحظه و همیشه» را هم منتشر کرد... شاملو دربار? آیدا می‌گوید: «هرچه می‌نویسم برای اوست و به خاطر اوست و به خواست او... من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده ‌بودم، پیدا کردم.»

آیدای کتاب مثل خون در رگ‌های من کیست؟


آیدا سرکیسیان، معروف به آیدا شاملو، معشوق? احمد شاملو، آخرین و سومین همسر اوست. درخشش آیدا در آثار شاملو به وضوح دیده می‌شود و ما لذت شیرینی را که از خواندن شاملو می‌چشیم، تا حد زیادی مدیون عشق وافرش به آیداییم که در بسیاری از آثار و شعرهای شاملو موج می‌زند. آیدا در گردآوری و نوشتن کتاب کوچه به شاملو کمک کرد... آیدا در کتاب بام بلند هم چراغی از زندگی چهل ساله‌اش با شاملو و شخصیت او می‌گوید. آیدا شخصیتی غریب، ساکت و در سایه دارد و شاملو آیدایش را «صبور و پرستار و مؤمن» می‌خواند.

 

 

کتاب مثل خون در رگ‌های من را باهم ورقی بزنیم


کتاب مثل خون در رگ‌های من را ورقی که بزنیم به فهرستی می‌رسیم که بیست نامه را نشان می‌دهد، هر نامه اسم و تاریخ خود را دارد. اسم نامه‌ها جذاب و هیجان‌انگیز است و ما را به پیش‌روی در کتاب، می‌کشاند. نام‌هایی مثل: آیدا، امید و شیشه‌ی عمرم.. آیدا، تپش‌های قلبم؛ آیدای خوب من؛ شک نداشته باش؛ آیدا، خدا و مذهب من و... آیدا سرکیسیان بعد از گذشت پانزده سال از مرگ شاملو، اجاز? چاپ و انتشار این نامه‌ها را داد و کتاب مثل خون در رگ‌های من؛ نامه‌های شاملو به آیدا، جذاب و روح‌نواز شکل گرفت. شیرینی واژه‌های شاملو و هنرش در ایجاد کلام در کتاب مثل خون در رگ‌های من، خواننده را جادو می‌کند و حتی لحظه‌ا‌ی نمی‌توانید کتاب مثل خون در رگ‌های من را زمین بگذارید. فضای کتاب مثل خون در رگ‌های من، افکار، احساسات، درون، ذهن و قلب شاملو را نشان می‌دهد و البته شاملو در کتاب نامه‌های شاملو به آیدا‌، از بعضی مسائل سیاسی و ادبی روز نیز، کمی می‌‌گوید که خالی از لطف نیست... نامه‌های کتاب مثل خون در رگ‌های من  در واقع ما را به بخشی از زندگی و درون شاملو در سال‌های چهل تا پنجاه خواهند برد...


حس و حال کتاب مثل خون در رگ‌های من


حس و حال کتاب مثل خون در رگ‌های من یا همان نامه‌های شاملو به آیدا، حس و حال عاشقی و ناز و نوازش است. احمد شاملویی که هم? شور، شادی، لذت و هیجان دنیا را در آیدایی می‌‌بیند که قلبش را به تمامی تسخیر کرده‌است. شب‌ها اگر لم دهید و کتاب مثل خون در رگ‌های من را در دست بگیرید، انرژی ناب و بی‌مانند روح شاملو، خستگی‌های روزتان را به نشاط و سرزندگی تبدیل می‌کند. در این روزگار که عشق معنایش را از دست داده، روایت عشقی را در کتاب مثل خون در رگ‌های من می‌خوانید که هم شیرین است و هم آموزنده. شاملویی که هرچه از آیدا می‌گوید، باز به آیدا می‌رسد و آیدایی که سکوت می‌کند و نمی‌گوید تا شاملو با هنرش او را به حرف وامی‌دارد. کتاب مثل خون در رگ‌های من نه تنها از شیرینی عشق می‌گوید بلکه شیو? عاشقی را می‌آموزد و شما را به فکر خواهد انداخت.

 

در کتاب مثل خون در رگ‌های من شاملو را بیشتر می‌شناسید.


در کتاب مثل خون در رگ‌های من، شاملو را بیشتر می‌شناسید و با زوایای پنهان ذهنش آشنا می‌شوید؛ سیر رشد احساسی و درونی شاملو را پس از آشنایی‌اش با آیدا در کتاب مثل خون در رگ‌های من می‌بینید و به تأثیر بی‌حد آیدا در خلق و خصوصیات شاملو پی خواهید برد. عشق آیدا به شیوه‌ای خاص و عجیب، شاملو را در مسیر تکامل قرار می‌دهد و واژه‌ها را به ذهنش می‌باراند تا شعر در او از نو و بعد از سال‌ها جوانه بزند؛ آیدا هم بر شخصیت و روح شاملو و هم بر شعر و هنرش، تأثیرات شگرفی می‌گذارد که در لابه‌لای جملات کتاب مثل خون در رگ‌های من واضح است. نامه‌ها در کتاب مثل خون در رگ‌های من، چنان به ما عشق و زندگی را می‌آموزند که خودمان از آنچه در قالب شعر و شور واژه می‌آموزیم، متعجب می‌شویم. شاملو دربار? خود می‌گوید: «آثار من، خود بیوگرافی کامل است. شعر برداشت‌هایی از زندگی نیست، بلکه خود زندگیست». بنابراین ما در کتاب مثل خون در رگ‌های من، خود شاملو و اصل زندگی‌اش را خواهیم دید... شاملوی نقاد، جستجوگر و دغدغه‌مند، چنان قدم بر شناخت آیدا می‌نهد که در آین? او خود را می‌شناسد و می‌سازد؛ این‌گونه است که عشقی واقعی و ابدی شکل می‌گیرد که با ازدواج هم رنگ نمی‌بازد... نثر کتاب مثل خون در رگ‌های من آنقدر روان و آرام است که دقیقاً بر میان? قلبمان می‌نشیند و مبهوتمان می‌کند...

 

پیام نامه‌ها در کتاب مثل خون در رگهای من: نامه‌های شاملو به آیدا


 هر نامه در کتاب مثل خون در رگ‌های من یا کتاب نامه‌های شاملو به آیدا، در خلال عشق‌ورزی شاملو به آیدا، نکات و پیام‌های ریزی را به ما منتقل می‌کند و برای  هر مرد و زنی اصول رابطه را روشن می‌نماید. در نام? اول کتاب مثل خون در رگ‌های من، به یاد شعر«تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم» حافظ می‌افتید. در کتاب مثل خون در رگ‌های من؛ نامه‌های شاملو به آیدا، هر بار زنگ شعری در ذهنتان به صدا می‌آید و لبریز از شوق می‌گردید. هم? ابعاد وجودی آیدا هرچند کوچک برای شاملو، کافی و بزرگ و بی‌نهایت است و از هجرانش در کتاب مثل خون در رگ‌های من، قصه‌ها می‌گوید. ساده‌ترین حرف‌های آیدا برای شاملو دل‌رباترین هستند. شاملو وقتی آیدا هست جز او را نمی‌بیند و وقتی نیست، جز او را نمی‌خواهد. اینکه شاد شدن آیدا ساده است، برای شاملو جذاب و خواستنی‌ست و حتی اگر دردودلی از روزهای سختش با معشوق کند، از غبار اندوهی که بر قلب آیدا می‌افکند شرمسار می‌شود؛ شاملو جز شادی آیدا را نمی‌خواهد. پاکی و زلالی آیداست که شاملو را در خود حل کرده و شاملو بالاخره، عشق راستین زندگیش را یافته‌است. نامه‌هایی که می‌نویسد، آبی‌ است بر عطش عشق و دوری از آیدا و در نهایت کلام کتاب مثل خون در رگ‌های من، تکه‌ای از قلب شاملوست، در دستان ما...

 

وقتی شعر و نامه یکی می‌شود در کتاب مثل خون در رگ‌های من


وقتی شعر و نامه در کتاب مثل خون در رگ‌های من، یکی می‌شود، ما به هیجان می‌آییم و شاملویی که آزادی را می‌ستاید ما را در کتاب نامه‌های شاملو به آیدا به یاد شعرش برای آیدا می‌اندازد که می‌گوید: «نفرتی از هرآنچه بازمان دارد.. از هرآنچه محصورمان کند.. از هرآنچه واداردمان که به دنبال بنگریم..»با آمدن آیدا، شعرها هم می‌آیند و شاماو لحظات دوری را با رؤیابافی خانه‌ دونفره‌شان، تحمل‌پذیر می‌کند. شاملو چنان اعتقاد محکمی به قدرت عشق دارد که مطمئن است تا خودشان نخواهند، هیچ چیز جلودار احساس و شادیشان نیست... شاملو می‌خواهد آیدا را بشناسد و کشف کند و روح خود را نیز برای آیدا عریان نماید و این میلش به شناخت و درک آیدا زیباست. حتی از کم حرفی آیدا می‌رنجد چرا که می‌خواهد با حرف و کلام آیدا،  او را بیشتر بشناسد. در کتاب نامه‌های شاملو به آیدا می‌خوانیم که شاملو دوست دارد شریک زندگیش، هدف و آرمان‌های شخصی داشته باشد و از زنان بی‌هدف عاصی و فراری است. این نکت? مهمی است که در رابطه، هدف و مسیر شخصیمان را فراموش نکنیم و از توقعاتمان طنابی بر گردن هم نسازیم. سکوت آیدا ناامیدی را به روح شاملو می‌دهد و شعر را از او دور می‌کند، آیدا، واژه و شور و شعر در قلب و مغز شاملوست. آیدای کتاب مثل خون در رگ‌های من اگر نبود، خیلی از شعرهای شاملو نبود.. اگر شاملو، آیدای کتاب نامه‌های شاملو به آیدا را ندیده بود، شعر نوی فارسی، مصرع‌های زیادی را کم داشت...

 

از 7 خرداد 1341 تا همیشه در کتاب نامه‌های شاملو به آیدا


هر نام? کتاب مثل خون در رگ‌های من ، برای آموختن عشق، رابطه و زندگی، حرف نویی را برای گفتن دارد. شاملوی کتاب مثل خون در رگ‌های من، با احساسات متضاد خود درگیر است؛ از وجود آیدا شور می‌گیرد و از سکوتش، یأس.. شاملو می‌خواهد از حرف‌های آیدا به این برسد که او به چه چیزهایی می‌اندیشد و چه‌ها را بیشتر می‌خواهد تا برایش فراهم کند. اما آیدای کتاب مثل خون در رگ‌های من آرام است و صبور و ساکت. آیدا هم چیزهایی برای رنجاندن شاملو دارد و مهمترین بخش این عشق آنجاست که شاملو، آیدا را با هم? خوبی و بدی‌ها و عیب‌ها و حسنش، به تمامی می‌پرستند. شاملو کوچکترین‌ها را با آیدا بزرگ و بی‌همتا می‌بیند و به دنبال بیشتر نیست. کتاب مثل خون در رگ‌های من، نشان می‌دهد: آیدا برای شاملو هر چیز و همه چیز است. او حاضر است برای آیدا از همه چیز دست بکشد؛ او از داشتن عشق آیدا، سرشار از غرور و افتخار است. شاملو به هر چیزی، حتی ثروت پشت پا می‌زند تا لحظاتش را با آیدا بسازد و اینجاهاست که کتاب مثل خون در رگهای من، به ما تلنگر می‌زند عشقی، عشق است که در طوفان‌ها و آزمایشات و گذر زمان، پابرجا بماند. کتاب نامه‌های شاملو به آیدا، دید ما را به عشق، رابطه و ازدواج عوض می‌کند. آیدا و شاملو یکدیگر را به خاطر اصل وجودیشان دوست دارند و بس.. احساس عشق بر تمام هوس‌هایشان پیروز است و تنها خودشان و عشقشان، برایشان می‌ماند. شاملو در کتاب مثل خون در رگ‌های من، عشق را، راه رسیدن به بزرگی و کمال می‌بیند و اعتقاد دارد: هیچ چیز دوست داشتن، کوچک نیست. 

 

شاملو در کتاب مثل خون در رگ‌های من، با آیدا به چه چیزهایی می‌رسد؟


 در کتاب نامه‌‌های شاملو به آیدا شاملو به عشق جز شورش از دید دیگری هم نگاه می‌کند. شاملو در کتاب مثل خون در رگ‌های من عشق را می‌‌خواهد تا با آن به سر حد انسایت و صفات انسانی برسد؛ عشق را می‌خواهد تا توان‌هایش، اراده و ایمانش را محکم کند؛ شاملو با عشقی که از آیدا می‌گیرد از اسارت‌های دنیایی بزرگ، سبک و رها می‌شود. شاملو بر خاک آیدا و در پناه آیدا، ریشه می‌کند، جوانه می‌زند و شکوفه می‌دهد. درون پاک و زیبای آیدا، حیا و متانت او، جدای از زیبایی‌هایش، شاملو را اسیر خود کرده. درون احمد، آیدا را و درون آیدا، احمد را بی قرار کرده و این در کتاب مثل خون در رگ‌های من موج می‌زند. شاملو در عشق و هجران، منفعل نمی‌نشیند، از صفر شروع می‌کند و امیدش به عشق است که یاری‌اش کند. تلاش‌های شاملو در همه جای کتاب نامه های شاملو به آیدا هویدا است و برای گذر از دشواری‌های زندگی، می‌جنگد و پیش می‌رود. شاملو و آیدا کنار هم رشد می‌کنند، خود را می‌سازند و درک را در خود ایجاد می‌کنند؛ آنها کنار یکدیگرند نه بار هم و نه مانع هم. شاملو در کتاب مثل خون در رگ‌های من، از آیدا می‌خواهد هم از شادی‌هایش بگوید و هم از رنج‌هایش، می‌خواهد در خوشی و ناخوشی کنار آیدا باشد و پذیرای هر دو است. آیدا و شاملو در کتاب نامه‌های شاملو به آیدا، نشان می‌دهند که به هم و به قدرت‌های هم ایمان دارند و احترامی که به هم می‌گذارند، عمر عشقشان را ابدی می‌کند. هیچ چیز و هیچ کس توان آن را ندارد که بین احمد و شاملو قرار گیرد یا سد عشقشان شود و این چیزیست که عشق‌های امروزی کم دارند. عشق‌هایی که هم? کاستی‌ها را گردن این و آن می‌اندازند که خودشان اجاز? ورود آنها به حریم عشق را صادر کرده‌اند و غافلند. کتاب نامه‌های شاملو به آیدا از این هشدارها زیاد دارد. 

 

 نقد کتاب مثل خون در رگ‌های من


 کتاب مثل خون در رگ‌های من یا همان کتاب نامه‌های شاملو به آیدا، به ما می‌آموزد که تا چه اندازه صلح و آرامش به ما نزدیکست، اگر فقط بخواهیم و آرامش را فدای هیاهوهای دنیایی نکنیم. مشکلات و سختی‌های زندگی روزمره، عشق آیدا و شاملو را نه تنها نمی‌لرزاند بلکه قوتش می‌بخشد. آیدا و شاملو کنار هم با چیزهای ساده و کوچک، خوش و شادمان می‌شوند، درکشان از هم و نگاه به زندگی از دید هم، باعث می‌شود به وقتش، به هم کمک کنند و به وقتش به تنهایی هم احترام بگذارند. امنیت و حریم عشقشان مشخص است و کسی را در آن راه نمی‌دهند. این‌هاست که کنار لذت از واژه و تعریف عشق در کتاب مثل خون در رگ‌های من، می‌آموزیم و افکارمان تحت تأثیر قرار می‌گیرد. آنها در کتاب نامه‌های شاملو به آیدا به ما می‌فهمانند که زندگی، گذرایی و کوتاهی‌اش را درک کرده‌اند و لحظاتشان را جز با عشق، همراه نمی‌کنند. حتی جایی که جامعه به شاملو فشار می‌آورد، عشقش را جدا نگه می‌دارد و با عشق قدرت می‌گیرد. شاملو برای آیدا قانون‌های زیبا و دلنشینی می‌گذارد، وقتی آنها را در کتاب مثل خون در رگ‌های من می‌خوانید، افق‌های بلند این زندگی مشترک شیرین را خواهید شناخت. کتاب نامه‌های شاملو به آیدا آموزگار شما خواهد شد در عشق‌ورزی و ارتباط. در کتاب مثل خون در رگ‌های من زنانگی‌های آیدا، مردانگی احمد را تقویت می‌کند.


آیدا در کتاب مثل خون در رگ‌های من، اعجاز زن بودنش را به رخ می‌کشد و شادی خانه و آشیان? احمد می‌شود تا عشقی که با شناخت ایجاد شده و در سختی‌ها و دوری‌ها نلرزیده، ماندگار و محکم شود. احمد دلگرم به آیداست و دل قرص و گرم، به دنیایی می‌ارزد. یکی یکی شعرهای شاملو با خواندن کتاب مثل خون در رگ‌های من، پیش چشمانتان به رقص درمی‌آیند. شعر: « بشنو آه دلی را که چون ناله‌های زلیخا در فراق یوسف، صدایت می‌زنند... ببین ذوقی را که چون شوق شاملو برای آیدا، عاشقانه تو را می‌سراید.. بگیر دستانی را که در رنج نبودنت چون دستان فرهاد پینه بسته است. مرا باور کن.. منی را که حتی در امید دیدنت، چون می‌خواران، مست و حیران می‌شوم.. به انداز? تمام نخواستن‌هایت می‌خواهمت.. نه برای امروز و نه برای فردا، بلکه برای تمام لحظه‌هایی که جان در بدن دارم». کتاب مثل خون در رگ‌های من یک شعر بلند شاملو گونه‌ای ست که به نثر درآمده‌ است. شاملو با داشتن واژه‌هایی که بتواند عشقش را به آیدا نشان دهد، احساس زنده بودن می‌کند و واژه‌ها را عشق آیدا به شاملو می‌بخشد. کتاب نامه‌های شاملو به آیدا، تصویر عشقی بی‌مانند است که روحتان را تا دوردست‌ها به پرواز درمی‌آورد و در بی‌نهایت به آرامش می‌رساند. شاملو سود و شادی آیدا را ارجح به منافع خود می‌بیند و از فداکاری‌های خود شادمان و راضی است. او به آیدا اطمینان و امید می‌بخشد و آیدا به شاملو اعتماد دارد؛ کتاب مثل خون در رگ‌های من، رازهای بازگو شد? عشقی جاودان است. شاملو اعتماد آیدا را می‌گیرد و آسودگی خیال را به آیدا می‌بخشد. کتاب نامه‌های شاملو به آیدا، راهنمای شما می‌شود در مسیر عشق و ارتباطتان. شاملو آیدا را راحت و آزاد می‌گذارد؛ چراکه می‌داند تنها انتخابی مهم است که آزاد انجام شود و تنها بله‌ای ارزش دارد که با تمام وجود، گفته شود. شاملو با تمام بزرگیش، برای سخنرانی در محافل، منتظر آیدا می‌ماند؛ آیدا دلگرمی اوست. اینجاست که ظرافت‌ها و حساسیت‌های روح شاملو را در کتاب مثل خون در رگ‌های من می‌بینید. 

 

آیدا می‌آید و بهار را می‌آورد به کتاب مثل خون در رگ‌های من


در کتاب نامه‌های شاملو به آیدا می‌خوانیم که وقتی آیدا می‌آید بهار را به زمستانِ خان? احمد می‌آورد و جهنم شاملو را بهشت موعود می‌کند. اینجای کتاب مثل خون در رگ‌های من، همراه با شاملو و کلماتش، شاد و سرخوش و آسوده می‌شوید و نفس راحتی از رسیدن به یارش می‌کشید... کتاب مثل خون در رگ‌های من، زیبا، خواندنی و شیرین است و شما یک نفس آن را خواهید خواهند و هیچ گاه فراموشش نخواهید کرد و مانند شعر، گاهی به تکرار، صفحاتش را مرور خواهید کرد. گله‌ها، شکایت‌ها، رنجش‌ها و نامرادی‌ها در هر عشق بزرگی حتی عشق آیدا به شاملو وجود دارد اما آنچه مهم است و کتاب مثل خون در رگ‌های من، به ما نشانش می‌دهد، اولویت یکدیگر در رابطه بودن است و حفظ ارزش‌های عشق.. گفتگو راه‌ حل هر مشکلی است. کلام و واژه معجزه می‌کند. ساختن و خوش بودن با خوب و بد هم، هنری‌ست که کتاب نامه‌های شاملو به آیدا به ما نشانش می‌دهد؛ اینکه به یکدیگر حق  خسته شدن، ناراحت شدن و اشتباه کردن بدهیم و فرصت‌های جبران را از هم نگیریم، در هر ارتباطی راه‌ گشاست. 

 

کتاب مثل خون در رگ‌های من یا نامه‌های شاملو به آیدا.


کتاب مثل خون در رگ‌های من یا نامه‌های شاملو به آیدا را نشر چشمه به چاپ رسانده است. کتاب مثل خون در رگ‌های من، 172 صفحه است. در صفحات پایانی کتاب نامه‌های شاملو به آیدا، 17 نامه با دست‌خط خود شاملو دیده می‌‌شود که هیجان‌انگیز و جذاب است. شاملو در کتاب مثل خون در رگ‌های من، از هر راهی که می‌رود به آیدا می‌رسد؛ به هرجا که می‌رسد، در پی آیداست و برای آغاز گفتن از خود، باید از آیدا بگوید. آیدا در کتاب مثل خون در رگ‌های من، تولد دوباره‌ی شاملوست. آیدا شعر را، زندگی و امید را به شاملو برمی‌گرداند. وجود آیدا، نه تنها جریان خون در رگ‌های شاملوست بلکه کلمه و جمله و شعر، در روح و فکر اوست. وجود آیدا باعث شد ما با شعرهای عاشقانه‌ی شاملو بخندیم و بگرییم و با کتاب مثل خون در رگ‌های من، سرشار از احساس شویم. کتاب نامه‌های شاملو به آیدا، نامه‌هایی است از جنس و رنگ دل شاملو... این کتاب شیرین، بهترین هدیه است برای عزیزانتان...  


اگر این محتوا برای شما جذاب بود و می‌خواهید خودتان این کتاب را بخوانید می توانید با کلیلک بر روی لینک زیر به صفحه محصول در سایت کتاب وب بروید و اطلاعات بیشتری از محصول به دست آورید.

 

 

کتاب وب


•    نامِ آقای نویسنده  : فیودور داستایوفسکی

اگر شما هم مثل من نمی‌دانید که تلفظ دقیق اسم این نویسنده چیست، پس جای درستی قرار دارید. شاید برای شما هم پیش آمده باشد که در خرید کتاب‌های این مرد روسی با اسامی مختلفی از ترجمه‌ی نامش مواجه شده باشید: «داستایوفسکی»، «داستایوفسکی » و «داستایِوسکی» و..... در این مقاله به معرفی کامل این نویسنده بزرگ روس تبار و بررسی آثارش خواهم پرداخت.


آقای داستایوفسکی!

کسی که نامش در تاریخ ادبیات روسیه می‌درخشد و همه‌ی ما حداقل یک بار اسمش را در زندگی‌مان شنیده‌ایم. فیودور میخایلاویچ دوستایِوسکی که در ادبیات روسیه یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان است، در 11 نوامبر 1821 متولد شد.  او به خلق شاهکارهایی معروف است که در آن‌ها شخصیت‌های اصلی داستانش را از نظر روانشناسانه مورد بررسی قرار می‌دهد و تلاش می‌کند تا با نگاهی عمیق و دقیق این شخصیت‌ها را از منظر روانشناسانه مورد بررسی قرار دهد.

 توصیه می‌کنیم یکی از کتاب‌های او را بخرید و شروع به خواندن کنید. شک نکنید که این نویسنده‌ی اهل روسیه به خوبی می‌تواند به یکی از نویسندگان محبوب شما تبدیل شود. پس در خرید کتاب‌های او خجالت را کنار بگذارید و به یکی از اسامی رایج او را صدا بزنید. بالاخره کسی پیدا می‌شود که اثری از فیودور داستایوفسکی تقدیم‌تان کند. 

فیودور داستایوفسکی

معروفترین کتاب های داستایوفسکی :

مشاهده همه کتاب های این نویسنده در سایت کتاب وب

 

     

 

 

 

    سال‌های زندگی فیودور داستایوفسکی 


فیودور داستایوفسکی فرزند دوم خانواده‌‌ بود. پدری پزشک داشت و مادرش، دختر یکی از بازرگانان اهل مسکو بود. فیودور ده ساله بود که پدر و مادرش مزرعه کوچک و دل‌انگیزی را در نزدیکی مسکو خریداری کردند. این مزرعه که در شهر تولا قرار داشت مکانی شد تا خانواده‌ی داستایوفسکی تابستان‌های خود را در آن سپری کنند. 
در سال 1834 بود که فیودور داستایوفسکی به همراه برادر خود برای تحصیل راهی مدرسه‌ای شبانه روزی شد و سه سال از عمر خود را در آن سپری کرد. 


پیش از 20 سالگی


فیودور 15 ساله بود که مادر خود را از دست داد. در همین سال بود که توانست امتحانات ورودی دانشکده‌ی مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر بگذارد و در نهایت در ژانویه 1838 وارد دانشکده نظامی شد. خبرهای بد فیودور داستایوفسکی را رها نمی‌کرد. در تابستان هجده سالگی، یعنی در سال 1839 بود که او با خبر درگذشت پدرش مواجه شد. 


 دهه‌ دوم زندگی


این نویسنده‌ی نام‌آور روسی در سال 1843 از دانشکده نظامی فارغ‌التحصیل شد و بعد از آن توانست برای خود شغلی در اداره‌ی مهندسی وزارت جنگ دست و پا کند. فیودور ولخرج بود، طوری که تا تابستان 1844 سهم ارث پدری‌اش را به پایان رساند. ارتش و کار در وزارت جنگ چیزی نبود که بتواند فیودور داستایوفسکی را راضی نگه دارد. در نتیجه از ارتش استعفا داد و برای گذران زندگی دست به ترجمه زد. ابتدا اثری از بالزاک: اوژنی گرانده. و در ادامه تصمیم گرفت تا دست به قلم شود و بنویسد. 

فیودور داستایوفسکی


.  نویسندگی 

 

در زمستان سال 1845 داستایوفسکی رمان کوتاه بیچارگان را به رشته‌ی تحریر درآورد. او که بدین وسیله توانسته بود وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ سن‌پترزبورگ شود، حالا برای خود شهرتی کسب کرده بود. نوشتن را ادامه داد و طی دو سال بعد داستان‌های همزاد، آقای پروخارچین و زنِ صاحبخانه را به روی کاغذ آورد. 

 

.    زندان و مجازات

فیودور داستایوفسکی در محافل سوسیالیستی حضور پررنگی داشت. در یکی از همین محافل بود که توسط یک جاسوس پلیس به مقامات امنیتی روسیه معرفی شد و پلیس مخفی در روز 22 آوریل 1849 او را به جرم براندازی حکومت دستگیر کرد.
حکم او در دادگاه نظامی «اعدام» اعلام شد. اما این حکم در 19 دسامبر مشمول تخفیف شد و به چهار سال زندان در سیبری و سپس خدمت در لباس سرباز ساده تغییر یافت. اما همه چیز همین‌قدر آرام پیش نرفت. حکومت تزاری برای نشان دادن قدرت خود فیودور و دیگر زندانیان را در برابر جوخه‌های آتشِ نمایشی قرار داد. در نمایشی که با دقت طراحی شده بود، در صبحِ روز 22 دسامبر 1849، داستایوفسکی و سایر زندانیان را به میدان رژه پادگان آوردند. همه چیز برای اعدام آماده بود. جرایم و مجازات  قرائت شد. کشیشی  از آن‌ها خواست به خاطر گناهانشان طلب بخشش کنند. سه نفر از این زندانیان را به چوبه‌ها بستند تا برای اعدام حاضر شوند. طبل‌ها به صدا درآمد و درست در آخرین لحظات این مراسم ساختگی جوخه‌‌ی آتش، تفنگ‌های خود را بر زمین گذاشت. تجربه‌‌ی شخصی داستایوفسکی از قرار گرفتن در آستانه مرگ زمینه ساز خلق آثار بزرگی شد. او درباره‌ی این تجربه در جایی گفته است: «به خاطر ندارم که در هیچ لحظه‌ی دیگری از عمرم به اندازه‌ی آن روز خوشحال بوده باشم.»

 

دهه‌ سوم زندگی

 


.    آزادی، ازدواج و سایه‌ی مرگ


فیودور 33 ساله بود که از زندان آزاد شد. او حالا باید دوره‌ی مجازات دومش را در لباس سرباز عادی می‌گذراند. فیودور داستایوفسکی را به عنوان مأمور خدمت در گردان هفتم پیاده‌نظام سیبری به سمیپالاتینسک اعزام کردند. در همین سال‌ها بود که او در نهایت بعد از دو سال عشق جان فرسا، در فوریه 1857 با زنی به نام «ماریا دیمیتریونا» ازدواج کرد. در این سال‌ها فیودور مشغول نوشتن بود، از روزنامه‌نگاری تا داستان‌ خواب عمو جان. 

فیودور داستایوفسکی

 


دهه‌ چهارم و پنجم زندگی


.    سایه‌ی مرگ و خلق آثار بزرگ


سایه مرگ همچنان بر زندگی فیودور داستایوفسکی حکم فرما بود. او در ژوئیه 1864 برادر بزرگش را از دست داد و در آوریل همان سال معشوقه‌اش ماریا دیمیتریونا را. دو سال بعد بود که فیودور داستایوفسکی اثر بزرگ خود با نام جنایت و مکافات را نوشت. توصیه می‌کنیم که برای خرید کتاب جنایت و مکافات به سراغ ترجمه اصغر رستگار بروید. البته که ترجمه گرانقدری از حمیدرضا آتش برآب نیز به تازگی روانه بازار نشر شده است. خواندن این ترجمه نیز خالی از لطف نیست. 
فیودور داستایوفسکی در همان سال 1866 بود که دست به کار نوشتن رمان قمارباز شد. آن هم در 26 روز! این کار به کمک دستان توانمند آنا گریگوریونا انجام شد. کسی که فیودور در سال 1867 با او ازدواج کرد و سپس به همراه او عازم اروپا شد. 

رمان قمار باز در ایران با ترجمه‌های زیادی منتشر شده است. می‌توانید لیست این ترجمه‌ها را در اینجا ببینید.

 

.    تولد فرزندان و جریان جاری نوشتن


در فوریه  1868 بود که نخستین فرزند فیودور داستایوفسکی به دنیا آمد. «سوفیا داستایوفسکی » که سه ما بیشتر زنده نماند.  فیودور در ژانویه 1869 نوشتن کتاب ابله را در فلورانس به پایان رساند و پاییز همان سال بود که کتاب همیشه شوهر را در درسدن نوشت. دختر دوم فیودور داستایوفسکی به نام «لیوبوف» در سپتامبر 1869 چشم به جهان گشود. فیودور در ژانویه 1871 کار نوشتن کتاب جن‌زدگان را به پایان رساند و در تابستان همان سال بود که  «فدیا» پسر فیودور داستایوفسکی به دنیا آمد. و در نهایت آخرین فرزند او با نام «آلیوشا داستایوفسکی » در اوت 1875 متولد شد؛ اما دیری نپایید که در سه سالگی بر اثر حمله صرع از دنیا رفت. 

 

فیودور داستایوفسکی


•    مرگ


در نوامبر 1880 بود که داستایوفسکی انتشار کتاب برادران کارامازوف را به صورت پاورقی در یکی از نشریات روسی آغاز کرد. گمان می‌رفت که این کتاب بخش اول یک سه‌گانه باشد، اما فیودور داستایوفسکی چهارماه پس از انتشار این کتاب، بر اثر خون‌ریزی ریه درگذشت.

معرفی آثار فیودور داستایوفسکی


در ادامه معرفی و بررسی کتاب درباره معنی زندگی از ویل دورانت این بار بخش‌و جملاتی از این کتاب را برای شما انخاب کرده‌ایم که اگر فرصت خواندن کتاب را نداشتید یا به هر دلیل خواستید به بهترین و پربارترین جملات کتاب دسترسی داشته باشید بتوایند با یک مطالعه مختصر، این جملات را در ذهن خود ماندگار کنید. 

 

جملاتی از بخش اول کتاب درباره معنی زندگی : توضیحات ویل دورانت در خصوص مسائل مربوط به حقیقت وجود انسان

 

ویل دورانت در ابتدای کتابش چند فصلی را به تشریح مسائل مرتبط با حقییقت وجودی انسان اختصاص داده است. او در این فصل ها که  اینگونه نامگذاری شده‌اند: مسئله و دین، مسئله و علم،مسئله و تاریخ،مسئله و آرمانشهر و خودکشی و عقل، به شکلی مایوسانه حقایق تلخی را بیانی جذاب و گیرا برای ما بیان می‌کند تا اهمیت موضوع مورد بحثش را بهتر و عمیق‌تر درک کینم.

بزرگترین اشتباه در تاریخ بشر، کشف حقیقت بود. کشف حقیقت، ما را آزاد نکرد مگر از پندارهایى که تسلى مان مى دادند و از قیدهایى که ما را حفظ مى کردند. کشف حقیقت ما را خوشبخت نکرد، چون حقیقت زیبا نیست و شایستگى آن را ندارد که با این همه شور و اشتیاق دنبال شود. حالا که به آن نگاه مى کنیم حیرت مى کنیم که چرا اینقدر براى یافتنش بى تاب بوده ایم چون هر دلیلى براى وجود داشتن را از ما گرفته است به جز لذت هاى لحظه اى و امید ناچیز فردا را.

 

هیچ کس حق ندارد اعتقاد بورزد، مگر آنکه شاگردىِ شک را کرده باشد.

 

صرفا جنگ هاى بزرگ نیستند که ما را در بدبینى فرومى برند، چه برسد به افسردگى اقتصادى این سال هاى اخیر. ما در اینجا با چیزى به مراتب عمیق تر از کاهش ثروتمان یا حتى مرگ میلیون ها انسان مواجه ایم؛ این، خانه ها و خزانه هاى ما نیستند که خالى اند، “قلب” هاى ماست که خالى است. دیگر، اعتقاد داشتن به عظمت و بزرگى پایدار انسان یا قائل شدن به معنایى براى زندگى که با مرگ فسخ نشود، ناممکن به نظر مى رسد. ما به دورانى از خستگى و دلمردگى قدم مى گذاریم، شبیه آن دورانى که تشنه ى تولد مسیح بود.

 

ارسطو مى گوید همه چیز، بارها و بارها، کشف شده و از یاد رفته است. او به ما اطمینان خاطر مى دهد که پیشرفت، یک توهم است؛ امور انسان مانند دریاست که در سطح ِ خود هزاران حرکت و آشفتگى دارد و چنین به نظر مى رسد که به سوى جایى پیش مى رود، در حالى که در تهِ خود بالنسبه بى تغییر و آرام است. آنچه ما آن را پیشرفت مى خوانیم شاید فقط تغییرات سطحى محض باشد.

 

هرچیز معنوى وقتى به فروش مى رسد یا به نمایشى رنگ و وارنگ بدل مى شود، مى میرد.

 

بزرگترین پرسش روزگار ما، نه کمونیسم در برابر فردگرایى است و نه اروپا در برابر آمریکا و نه حتى شرق در برابر غرب؛ بزرگترین پرسش این است که آیا انسان ها مى توانند زندگى بدون خدا را تاب بیاورند؟

 

دین امیدهاى انسان را در جایى مستقر مى کند که معرفت هرگز نمى تواند به آن دست پیدا کند: یعنى فراسوى قبر.

شاید اختراع اندیشه یکى از خطاهاى اصلى بشر بوده است. اندیشه اول زیر پاى اخلاق را، با کنار زدن پشتوانه ها و حرمت هاى فوق طبیعى آن، خالى مى کند و آن را منفعتى اجتماعى جلوه مى دهد که براى نجات ماموران پلیس طراحى شده است و اخلاق، بدون خدا همان قدر ضعیف است که قانون راهنمایى و رانندگى، وقتى پلیس پیاده است.

 

انقلاب صنعتى خانه را نابود کرد و کشف داروهاى ضدآبستنى، خانواده، کهنسالان، اخلاق و شاید _به واسطه ى بى ثمرى هوش_ نسل ها را نبود مى کند. عشق، به تراکم جسمانى تجزیه و تحلیل مى شود و ازدواج هم به یک آسایش روانى موقت تبدیل مى شود که فقط کمى بالاتر از بى قیدوبندى جنسى است. دموکراسى به چنان فسادى دچار شده که فقط خدا مى داند و رویاهاى جوانى مان در مورد آرمانشهر سوسیالیستى، با این حرص و سیرى ناپذیریى که در آدم ها مى بینیم، هرروز بیشتر رنگ مى بازد. هر اختراعى قدرتمندان را قوى تر مى کند و ضعیفات را ضعیف تر. هر روال ماشینى، جاى انسان ها را مى گیرد و به ترس و وحشت از جنگ دامن مى زند. خدا که روزگارى تسلى خاطر زندگى هاى مختصرمان بود و پناهگاه ما در رنج ها و مصائبمان، ظاهرا از صحنه ناپدید شده است؛ هیچ تلسکوپى، هیچ میکروسکوپى او را کشف نمى کند. زندگى در چشم انداز فراگیرى که فلسفه است، تکثیر نامنظم حشراتِ انسانى بر روى زمین است، سودایى سیاره اى که باید زود چاره اى برای اندیشید؛ هیچ چیز جز شکست و مرگ یقینى نیست که خوابى که انگار بیداریى در پى ندارد.

 

ما با واژه هایى مانند جهان وحیات، ابدیت و نامتناهى، آغاز و انجام بازى مى کنیم. ولى ته دلمان مى دانیم که اینها فقط علامت جهل اند. ما هیچ وقت نخواهیم فهمید که آنها چه معنایى باید داشته باشند.

 

به واسطه ى حکمتِ قانون گذارانمان، فقط آدم هاى باهوش ممکن است از باردارى جلوگیرى کنند، درحالیکه احمق ها دستور دارند تولید مثل کنند و بر جمعیت نوع خود بیفزایند. راز فسادِ سیاسى ما و مواد خام “ماشین هاى”شهرى مان، در همین تولید مثل بى قاعده ى اراذل و اوباش نهفته است. دموکراسى از پا مى افتد چون “همیشه اکثریتى از احمق ها وجود دارد.”

 

اگر کودک خوشبخت تر بزرگسال است به این خاطر است که بدنِ بیشتر و روح کمترى دارد و مى فهمد که طبیعت قبل از فلسفه مى آید. او براى دست ها و پاهاى خود معنایى فراتر از فایده هاى فراوان آن نمى جوید.

 

اگر کسى بخواهد به زندگى خود معنى ببخشد باید هدفى بزرگتر از وجود خودش و پایدارتر از زندگى خودش داشته باشد.

 

 

جملاتی از بخش دوم کتاب درباره معنی زندگی: پاسخ افراد به نامه ویل دورانت

 

 پاسخ جان ارسکین به نامه ویل دورانت :

به نظرم نژاد انسان مرتکب دو خطاى بد در تفکرش شده است. یکى، فراموش کردن این نکته است که زندگى معنوى ما همان قدر طبیعى است که زندگى فیزیکى ما. فلاسفه چه مایل باشند و چه مایل نباشند تصدیق کنند که ما صاحب روح هستیم، بدیهى به نظر مى رسد که ما مجهز به چیزى هستیم که رویاها و ایده ها را تولید مى کند، بناى ارزش ها را مى گذارد.

 

 

من معتقدم عنصر الاهى در انسان، هر آن چیزى است که باعث مى شود زندگى اى داشته باشیم شایسته ى به یاد آوردن، بى ضرر براى دیگران، و مفید براى آنها؛ زندگى اى که بر ذخیره ى حکمت و آرامش ما مى افزاید.

 

 پاسخ چارلز بیرد به نامه ویل دورانت:

زندگىِ خوب، غایتى است که باید به خاطر خودش آن را دوست داشت و از آن لذت برد.

 

 پاسخ جان کوپر به نامه ویل دورانت:

براى بازگرداندنِ آزادى نهانىِ اندیشه و احساس به زندگى فرد، آن زندگى باید در آنِ واحد هم احترام آمیز باشد و هم شکاکانه.

کل چشم انداز زندگى را در نهایت، همچون رویایى در دل رویایى شمردن، که همچنان ممکن است مرگى ما را از آن بیدار کند؛ هیچ باورى نداشتن جز این باور که هر سنگدلى و قساوتى شر است و همه ى زندگى ها مقدس و صاحب حرمت اند؛ به این ترتیب، به نظر مى رسد که مى توان عالم اخترشناسى را در قیاس با تمرکز بر راز آگاهى، در درجه ى دوم اهمیت قرار داد، رازى که نهفته است در آن “شوقى که به تنهایى زندگى را ابدى مى سازد.”

 

 پاسخ ادوین آرلینگتون رابینسون به نامه ویل دورانت:

زمانى به فیلسوفى گفتم همه ى فیلسوفانِ دیگر کسب و کارشان را از دست مى دادند اگر یکى از آنها دست بر قضا حقیقت را کشف مى کرد.

 

پاسخ آندره موروئا به نامه ویل دورانت:

ما فقط مى دانیم که نمى دانیم. آیا این اعتراف خیلى وحشتناک است؟

 

پاسخ ارنست ام. هاپکینز به نامه ویل دورانت:

اینکه احساسات را نمى توان بیان کرد ضرورتا به این معنى نیست که آنها نادرست اند.

 

 پاسخ سى. وى. رامان به نامه ویل دورانت:

ارزش زندگى در این است که بکوشیم و آن را کمى بیشتر از آنچه اکنون مى شناسیم، بشناسیم.

 

 پاسخ ارنست دیمنه به نامه ویل دورانت:

انسان بدوى هیچ پرسشى نداشت که تخیلش یا حس هماهنگى اش با دنیاى پیرامونش نتواند پاسخى فورى به آنها بدهد. او خودش را با تحلیل و واکاوى خسته نمى کرد. فقط زندگى مى کرد و تجربه ى هر دقیقه براى او کافى بود.

 پاسخ یک زندانى محکوم به حبس ابد به نامه ویل دورانت:

 

زندگى حتى پشت دیوارهاى زندان، مى تواند فوق العاده جالب و ارزشمند باشد، به همان اندازه که براى کسانى که در بیروت زندان هستند چنین است. در اینجا همه چیز بستگى دارد به ایمانى که انسان به صحت و استوارى فلسفه ى خود دارد.

کتاب وب


نظر

اول با خواندن کدام رمان از گابریل گارسیا مارکز شروع کنیم؟ رمان‌های تودرتو با شخصیت‌های پیچیده و پرتعداد، عاشقانه‌های سرراست با تعداد شخصیت‌های کم، رمان‌های سیاسی و روایت‌گر تاریخ و سرگذشت آمریکای لاتین، یا داستان‌های شگفت‌انگیز با شخصیت‌ها و رویدادهای عجیب و غریب؟ 
به جرأت می‌توان گفت گابریل گارسیا مارکز مشهورترین نویسنده‌ی  ادبیات آمریکای لاتین و مهم‌ترین نویسنده‌ی رمان‌های سبک رئالیسم جادویی است. کتاب صد سال تنهایی او یکی از پرفروش‌ترین و پرطرفدارترین رمان‌های جهان است. در اینجا برای پاسخ به پرسش بالا، از میان مهم‌ترین رمان‌های او، صد سال تنهایی و عشق سال‌های وبا را به شما معرفی می‌کنیم که خواندن آنها بهترین راه برای ورود به دنیای شگفت‌انگیز داستان‌های جادویی آمریکای لاتین است.


صد سال تنهایی 


وقتی گابریل گارسیا مارکز روی کتاب صد سال تنهایی  کار میکرد، بسیاری از دوستانش معتقد بودند که دیوانه شده است، زیرا او خودش را حبس کرده بود تا بیوقفه بنویسد. این رمان که در سال 1967 منتشر شد، بیش از ده میلیون نسخه در سراسر جهان فروش داشته است و شاهکارِ گابریل گارسیا مارکز به حساب میآید.
داستان کتاب صد سال تنهایی سالها در ذهن او پخته و آماده شده بود. او میخواست رمانی حماسی بنویسد، رمانی که به کمکِ اهالی روستای کوچکی به نام ماکوندو ، تاریخ جدید کلمبیا را به شیوهای متمرکز و فشرده نقل میکرد. وقتی که بالاخره این طرح به ذهنش رسید، تصمیم گرفت تمام ساعاتِ بیداریاش را وقفِ تکمیلِ آن کند. گابریل گارسیا مارکز پس از هجده ماه زندگی منزویانه در منزل و در حالی که خانوادهاش در مرز ورشکستی قرار گرفته بود، با رمان کاملشدهاش بیرون آمد.
صد سال یکی از بهترین نمونه‌های سبْکی در ادبیات آمریکای لاتین است که به رئالیسم جادویی مشهور است. نویسندگان و خوانندگان بسیاری مجذوب و شیفت? سبک نوشتاری گابریل گارسیا مارکز شدهاند، سبکی که او در آن اغلب واقعیت و خیال را با هم میآمیزد. مثلاً گابریل گارسیا مارکز در کتاب صد سال تنهایی شرح میدهد که چگونه شخصیتی به نامِ رمدیوسِ  زیبارو که جذابیتی فراطبیعی برای مردان شهر دارد، با بادی مرموز و اسرارآمیز به هوا میرود و دور میشود. اورسولا  همسرِ کدخدای ده وقتی که رمدیوس زیبارو به آسمان میرود، میخکوب سر جای خود به تماشا میایستد:
اورسولا که در آن هنگام تقریباً کور بود، تنها فردِ آرامی بود که میتوانست حینِ تماشای خداحافظی و دستتکان دادنِ رمدیوسِ زیبارو ماهیت نور را تشخیص دهد، آنهم در میان برگههایی که بالزنان همراهش بالا میرفتند و محیط سوسکها و گلهای کوکب را ترک میگفتند و با به پایان رسیدنِ ساعتِ چهار بعد از ظهر از میان هوا عبور میکردند و این برگهها در فضای بالاتر، جایی که حتی بلندپروازترین پرندگانِ خاطرات نیز به او دست نمییافتند، همراه وی ناپدید شدند.


این یک خط نمون? کاملی از ژانر ادبیِ رئالیسم جادویی است که گابریل گارسیا مارکز در شکل گرفتنش مؤثر بود. این ژانر تصویر دیگری از واقعیت را نشان میدهد که در آن، نویسنده نماد واقعیتهای موجودِ بسیاری است. رؤیاها، خرافات و حکایتهای شخصی همه برای خود واقعیتی دارند. «حقیقتِ» عینی و یگانهای وجود ندارد.
گابریل گارسیا مارکز اغلب دربار? منشأ رئالیسم جادویی در آثارش سخن میگوید. آثار او از منابع بسیاری تأثیر گرفته بود. یکی از آنها صدای مادربزرگش بود، کسی که او را در روستای آراکاتاکا بزرگ کرده بود. مادربزرگ اغلب قصههایی وهمآلود و افسانههای محلی را برایش میگفت، اما اطلاعاتش را با لحنی جدی منتقل میکرد. به عبارت دیگر، قصه را به صورت واقعیت معرفی میکرد و هرگز تفاوتی میان این دو قائل نمیشد. خود او در این باره می‌گوید:
لحنی که من نهایتاً در کتاب صد سال تنهایی به کار بردم بر مبنای شیوه‌‌ای بود که مادربزرگم برای روایت قصه‌‌ها استفاده می‌‌‌‌کرد. او چیزهایی می‌‌گفت که فراطبیعی و وهم‌‌آلود به نظر می‌‌رسید، اما به حالتی کاملاً طبیعی آنها را می‌‌گفت. مهم-ترین مسئله حس و حالتی بود که روی چهره‌‌اش نشسته بود. وقتی قصه می‌‌گفت ابداً حالت چهره‌‌اش را عوض نمی‌‌کرد و همه تعجب می‌‌کردند. دفعات قبل که می‌‌خواستم بنویسم، سعی کردم داستان را بی‌‌آنکه به آن باور داشته باشم، نقل کنم. فهمیدم که باید خودم به این داستان‌‌ها باور داشته باشم و آنها را با همان حالتی که مادربزرگم تعریفشان می‌‌کرد، بنویسم: با چهره‌‌ای آجرمانند.


ویژگی‌های خاص کتاب صد سال تنهایی


1.رمان صد سال تنهایی صدایی متفاوت و ممتاز دارد و رمانی فانتزی است که در آن رویدادهای غیر قابلِ تصور شکل می‌‌‌گیرند،گویی که اتفاقاتی عادی باشند: زن جوانی خاک می‌‌‌خورد، در حالی که زنی دیگر همراه تندباد به آسمان می‌‌‌رود؛ انبوه پروانه‌‌‌ها مردی را همه جا دنبال می‌‌‌کنند، در حالی که مردی دیگر بندزنی می‌‌‌کند و اَشکال کوچکِ ماهی‌‌‌مانندی از فلز می‌‌‌سازد؛ مردم تا صدسالگی عمر می‌‌‌کنند، در حالی که دیگران می‌‌‌میرند و از نو زنده می‌‌‌شوند. این رویدادها با لحنی عادی و مطمئن روایت می‌شوند. همانطور که ماریو بارگاس یوسا می‌‌‌نویسد «فانتزیْ زنجیر پاره کرده و وحشیانه و تب‌آلود چهارنعل می‌‌‌تازد و برای خود هر نوع افراطی را مجاز می‌‌‌داند.»
2. مارکز در این رمان، هدف همیشگی‌اش که به تصویر کشیدن آراکاتاکای کودکی‌‌‌اش است، محقق می‌‌‌سازد. در صد سال تنهایی روستای کوچکی که در آن بزرگ شده است، ماکوندو نام دارد. رمان صد سال تنهایی یک قرن از تاریخ روستا را در برمی‌‌‌گیرد و از تأسیسِ آن شروع شده، زندگی بنیانگذارانش، یعنی خانواد? بوئندیا را دنبال می‌‌‌کند. گابریل گارسیا مارکز تاریخچ? ماکوندو را با توصیف زندگی اعضای قبیل? ماکوندو ثبت می‌‌‌کند. به این ترتیب ماکوندویی که وصف می‌‌‌شود، روستایی با ابعاد اسطوره‌‌‌ای است.
3. خط داستانی صد سال تنهایی بخش زیادی از تاریخ و سیاست کلمبیا را در خود دارد. بنابراین تاریخ ماکوندو می‌‌‌تواند به صورت نمادِ تاریخ کلی کلمبیا به عنوان یک کشور، تعبیر شود. به گفت? منتقد ادبی، رجینا جِیمز  «گابریل گارسیا مارکز یک بار گفت: خواننده‌‌‌ای که با تاریخ کشورش کلمبیا آشنا نیست ممکن است از صد سال تنهایی به عنوان رمانی خوب خوشش بیاید، اما بسیاری از اتفاقاتی که در آن می‌‌‌افتد برایش بی‌‌‌معنی خواهد بود.» یکی از رویدادهایی که گابریل گارسیا مارکز در این کتاب به تصویر می‌‌‌کشد، همان اعتصاب مشهور کارگران مزارع موز در سال 1928 است که پدربزرگش سرهنگ نیکولاس مارکز سال‌‌‌ها قبل ماجرایش را برای او تعریف کرده بود. طبیعتاً گابریل گارسیا مارکز برخی از ابعاد این وقایع تاریخی را به صورت قصه و داستان در آورده است. مثلاً گابریل گارسیا مارکز هنگام توصیفِ اعتصاب کارگران که طی آن صدها نفر کشته شدند، برای ایجاد تأثیر بیشتر تعداد مجروحان را به هزاران نفر افزایش می‌‌‌دهد.
علاوه بر این، گابریل گارسیا مارکز در صد سال تنهایی دربار? تاریخچ? خودش نیز می‌‌‌نویسد و شخصیت‌‌‌هایی بر اساس خانواده و دوستانش خلق می‌‌‌کند که اغلب همان نام‌‌‌ها را دارند. شخصیت‌‌‌های دیگری آشکارا نماد پدربزرگ و مادربزرگش هستند. صد سال تنهایی از بسیاری جهات گواه و شاهدی است بر تمام چیزهایی که برای مارکز مهم بوده و هست، از زمان کودکی‌‌‌اش تا هنگام نوشتن این رمان، یعنی پیش از آنکه چهل ساله شود.
صد سال تنهایی بارها به فارسی ترجمه شده است که از جمله بهترین ترجمه‌های آن ترجمه‌ی  بهمن فرزانه، کاوه میرعباسی و کیومرث پارسای است.


عشق سال‌های وبا


گابریل گارسیا مارکز کتاب عشق سال‌های وبا را در سال 1985 منتشر کرد. مارکز داستان عاشقانه‌ی  این رمان را درباره‌ی  ماجرای عشق دشوار پدر و مادرش نوشت.
 داستان کتاب عشق سال‌های وبا که در یکی از بندرهای کوچک کارائیب اتفاق میافتد، عشق میان دو شخصیت به نامهای فلورنتینو آریزا و فرمینا دازا  را دنبال میکند. آریزا چند دهه در حسرت نخستین عشقش دازا که همسر مردِ دیگری است، میسوزد. او پس از مرگِ همسر دازا تلاش میکند آتش عشقشان را دوباره برافروخته کند. آریزا شبِ خاکسپاری رقیب، احساساتش را به دازا میگوید و این دو که حالا بسیار پیرتر شدهاند، دوباره عشق خود را احیاء میکنند. مضمون رنج کشیدن در راه عشق مضمونی نبود که گارسیا مارکز پیشتر دربارهاش نوشته باشد، اما این رمان یکی از محبوبترین کتابهایش شد.
 پدر فلورنتینو صاحب یک شرکت کشتیرانی است. فلورنتینو در کودکی پدر را از دست می‌دهد و با مادر مغازه‌دارش زندگی می‌کند. هنگامی که کار در یک تلگراف‌خانه را شروع می‌کند، به فرمینا برمی‌خورد و به او دل می‌بازد. فلورنتینو سعی می‌کند با کمک عمه‌ی  پیرش و با نوشتن نامه‌های عاشقانه‌ای که از روی شاهکارهای ادبیات می‌نویسد، دل فرمینا را به دست بیاورد. اما پدر فرمینا که از اقشار فرودست جامعه است و توانسته با سختکوشی و از طریق ازدواج با زنی از طبقات بالاتر بهبودی به وضعیت خود بدهد، معتقد است فرمینا باید با مرد شایسته‌تری ازدواج کند. تلاش پدر فرمینا برای جلوگیری از ازدواج این دو و بازی سرنوشت باعث می‌شود عشق فلورنتینو به ماجرایی غریب بدل شود و بیش از پنجاه سال طول بکشد تا به ثمر بنشیند.
کتاب عشق سال‌های وبا بعد از کتاب صد سال تنهایی مشهورترین رمان گابریل گارسیا مارکز است. یکی از دلایل شهرت این کتاب این است که داستان آن پیچیدگی‌های کتاب صد سال تنهایی را ندارد و داستان سرراست یک ماجرای عاشقانه است. دلیل دیگر شهرت و محبوبیت آن این است که تنها کتاب مارکز است که به فیلم درآمده است.

 

 

کتاب وب