سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وب کتاب

کتاب وقتی نیچه گریست نوشته اورین دِ‌‌ یالوم نویسنده و روانپزشک آمریکایی است. این کتاب در سال 1992 و به زبان انگلیسی نوشته شد و در همان سال برنده جایزه مدال طلای کتاب کالیفرنیا شد. همچنین این کتاب برای اولین بار به زبان فارسی در سال 1382 توسط مهشید میر‌معزی از زبان انگلیسی ترجمه شد.

داستان کتاب وقتی نیچه گریست:
داستان کتاب وقتی نیچه گریست به این شکل شروع می‌شود که معشوقه‌ی فردریش نیچه، نویسنده‌ای به نام لو سالومه دختر یک ژنرال روس، پس از آنکه به پیشنهاد ازدواج نیچه جواب منفی می‌دهد، ( لو ‌سالومه عاشق فیلسوفی به نام "پل ری" است) نگران وضعیت روحی و جسمی نیچه می‌شود. نیچه همچنین از سردرد‌‌‌های میگرنی و بعضی درد‌های دیگر جسمی مانند تهوع و .. رنج می‌برد. لو سالومه که خود را مسئول این وضعیت نیچه می‌داند نگران است که مبادا نیچه دست به خودکشی بزند. پس برای درمان نیچه قدم پیش می‌گذارد و نقشه‌ای طرح‌ریزی می‌کند.
لو سالومه برای درمان نیچه به یکی از بهترین پزشکان آن دوران، پزشکی اهل اتریش به نام " یوزف بروئر" نامه‌ای می‌نویسد و در این نامه برای دکتر بروئر بیان می‌کند که حال نیچه خوب نیست و در نتیجه " آینده فلسفی آلمان در خطر است". لو سالومه در نامه قراری با دکتر می‌گذارد و روز قرار شرح ماجرا را برای دکتر بیان می‌کند.
لو سالومه برای متقاعد کردن دکتر به درمان نیچه ( دکتر بروئر تعاریف لو سالومه از نیچه را اغراق می‌دانست) نامه‌ای از یکی از بزرگترین موسیقی‌دانان آلمان را به نام "ریشارد واگنر" به او نشان ‌می‌دهد که مخاطب نامه نیچه است. سالومه از دکتر بروئر می‌خواهد که نیچه از این ملاقات چیزی متوجه نشود و قرار بر این می‌شود که نیچه برای درمان پیش دکتر بروئر برود.
جذابیت کتاب وقتی نیچه گریست اینجاست که داستان به سمت و سوی ملاقات دکتر بروئر و نیچه می‌رود. بروئر برای درمان مشکلات نیچه می‌خواهد او را با شیوه‌ی نوین درمانی خویش، "بیان درمانی" که تازه آن را روی یکی از بیمارهایش امتحان کرده است مداوا کند اما نیچه حاضر نیست ذهنش را در اختیار بروئر قرار دهد و فقط از دکتر می‌خواهد به مداوای جسمی وی بپردازد.
بروئر برای متقاعد کردن نیچه به درمان، دست به اقدامی خطرناک می‌زند و برای اینکه بتواند نیچه را درمان کند از نیچه می‌خواهد که بیماری‌های روحی و احساس پوچی و کسالتش را که قسمتی از آن ناشی از یک رابطه و چالش عشقی با زنی به نام برتا که یکی از بیمارنش بوده است، درمان کند و او در عوض به درمان درهای جسمی نیچه بپردازد.
این سرآغاز ملاقات‌ها و دیدار‌های نیچه و بروئر است که در هرکدام ازاین ملاقات‌ها و جلسات جملات و سخنان حکیمانه و زیبایی بین این دو رد و بدل می‌شود.
دکتر بروئر ابتدا این روند درمان را بازی می‌پندارد اما با گذشت زمان و گوش دادن به صحبت‌های نیچه، متوجه دردهای روحی خود می‌شود و در این قسمت از کتاب وقتی نیچه گریست رابطه بیمار و پزشک برعکس می‌شود.

برخی از شخصیت‌های داستان کتاب وقتی نیچه گریست:
فردریش نیچه : فیلسوف آلمانی ( 1844-1900)
یوزف بروئر: روانشناس اتریشی و دوست و استاد و همکار فروید.
زیگموند فروید:  بنیان گذار علم روانکاوی
لو سالومه : معشوقه نیچه، نویسنده و دختر یک ژنرال بلندپایه روس

با اینکه تمامی شخصیت‌های این کتاب واقعی هستند اما نکته قابل توجه درباره‌ی کتاب وقتی نیچه گریست این است که این کتاب تخیلات ذهنی نویسنده ( اروین دِیالوم) می‌باشد . درواقع تمامی داستان ذکر شده درباره ملاقات نیچه و بروئر در ذهن نویسنده شکل گرفته است. جالبتر آن است که کتاب تقریبا هیچ نقطه فرودی ندارد و هرچه می‌گذرد داستان جذاب‌تر و گیراتر می‌شود. و مدام این سوال در ذهن تکرار می‌شود که آیا روان‌شناس جوان می‌تواند نیچه را درمان کند؟
کتاب وقتی نیچه گریست حاصل تلفیق روانشناسی و فلسفه است که توانسته به یکی از بهترین و پرفروشترین رمان‌های جهان تبدیل گردد. در کتاب وقتی نیچه گریست یالوم ما را به سال 1882 اروپا می‌برد زمانی که سرتاسر اروپا را نوعی افسردگی و پوچی فرا گرفته است و کل اروپا بر آن شده‌اند که نوعی درمان جدید را معرفی کنند که بتوانند اروپا را از یأس و ناامیدی نجات دهند.  


نسخه‌های موجود از کتاب وقتی نیچه گریست:
از این کتاب در حال حاضر2 ترجمه متفاوت در بازار کتاب ایران یافت می‌شود.
1- کتاب وقتی نیچه گریست، مترجم: سپیده حبیب
   نشر : قطره، قطع: رقعی ، نوع جلد: شمیز ، تعداد صفحه: 480 نوبت چاپ : 31 ، قیمت : 40000 تومان
2-کتاب و نیچه گریه کرد ، مترجم : مهشید میر‌معزی
  نشر: نی ، قطع: رقعی، نوع جلد : شمیز ، تعداد صفحات :456 نوبت چاپ :18 ، قیمت : 32000 تومان
از این کتاب ترجمه‌های دیگری نیز وجود دارند که کتاب‌وب آن‌ها را پیشنهاد نمی‌کند.

اقتباس سینمایی از کتاب وقتی نیچه گریست:

فیلمی در ژانر درام به کارگردانی پینکاس پری و محصول سال 2007 آمریکاست. هنرپیشگانی از جمله آرماند آسانته (در نقش فریدریش نیچه) ، بن کراس (در نقش یوزف بروئر) و کاترین وینک (در نقش لو سالومه) در این فیلم به نقش‌آفرینی کرده‌اند.

مخاطبین کتاب وقتی نیچه گریست چه کسانی هستند؟

از آنجاییکه این کتاب به شکل رمان بیان شده است می‌توان گفت که خواندن این کتاب به تمام کسانی که به رمان علاقه دارند پیشنهاد می‌شود. با توجه به رویکرد فلسفی- روانشناسی این کتاب، تمامی گروه‌های پیرو اندیشه‌‌های نیچه و علاقه‌مند به روانشناسی هم می‌توانند از مخاطبین این کتاب باشند. البته با توجه به حضور فروید و اندیشه‌هایش در این کتاب دوستداران روانکاوی هم می‌توانند از خواندن این کتاب لذت ببرند. 

جملاتی زیبا از کتاب وقتی نیچه گریست: 

از دیگرانی که به تنهایی ام دستبرد می زنند. ولی همراهی و مصاحبتی ارزانی ام نمی کنند. بیزارم.
*ایمن زیستن خود خطرناک است. خطرناک و مهلک.
*طبیب نیز مانند خردمند. نخست باید خویش را درمان کند.
* غلب شب ها در بستر بیدار می مانم و فکر مرگ مرا می ترساند.
*در این حال گفته لوکرتیوس را با خود تکرار می کنم: جایی که من هستم. مرگ نیست،جایی که مرگ هست. من نیستم. این جمله به غایت منطقی و به طرز انکارناپذیری درست است ؛ ولی وقتی حقیقتا ترسیده ام. به کارم نمی آید. اصلا ترسم را فرونمی نشاند. اینجاست که فلسفه کم می آورد.
*تدریس فلسفه و به کار بردن آن در زندگی. دو مقوله متفاوت است.
*نیک ترین حقایق. خونین ترین آن هاست.
*زیرا که تجربیات زندگی خود شخص را شکافته و سر بر آورده اند.
*آیا از خود پرسیده اید چرا همه فلاسفه بزرگ افسرده و عبوسند ؟
*آیا از خود پرسیده اید چه کسانی ایمن. آسوده و همیشه خوش رو هستند ؟من پاسخ می دهم: تنها آنان که فاقد روشن بینی اند: مردم عامی و کودکان!
*در حیرتم که چرا ترسها در شب مستولی می شود. پس از بیست سال حیرت. اکنون می دانم ترس زاده تاریکی نیست. بلکه ترس ها همانند ستارگان. همیشه هستند و این درخشندگی روز است که آن ها را محو و ناپیدا می کند.
*افسردگی بهایی است که آدم برای شناخت خود می پردازد.
*هر چه عمیق تر به زندگی بنگری. به همان مقدار هم عمیق تر رنج می کشی
*شاید بهتر باشد که به عزیزترین و نزدیکترین کس خود فکر کنید.عمیق تر حفر کنید و پی خواهید برد که کسی که شما دوست دارید. او نیست. چیزی که شما دوست دارید.احساس مطبوعی است که چنین عشقی را در شما بیدار می کند! آدم در نهایت. عاشق آرزوها و اشتیاق های خود است.
*عشق به زن. بیزاری از زندگی است!
*معلم باید گاهی سختگیر باشد. انسان ها به تعالیم سخت نیاز دارند. زیرا زندگی و حتی مرگ سخت است.
*فاجعه اصلی و وحشت پیری یعنی از دست دادن یا زنده ماندن دوستان.در این مسئله نهفته است که دیگر نگاه هم دردی وجود ندارد و زندگی آدم بدون شاهد می ماند.
*زناشویی آرمانی آن است که برای بقای هیچ یک از آن دو نفر. ضروری نباشدبرای ارتباط واقعی با یک فرد. ابتدا باید با خود مربوط شد. اگر نتوانیم تنهایی مان را در آغوش کشیم.از دیگری به عنوان سپری در برابر انزوا سود خواهیم جست

*تنها زمانی که فرد بتواند همچون شاهین بی نیاز از حضور دیگری زندگی کند. توانایی عشق ورزیدن خواهد یافت .
*می دانی لمس نشدن و مورد عشق نبودن یعنی چه ؟
*می دانی زندگی بی آن که هرگز دیده شوی. یعنی چه ؟
*نباید اجازه دهی زندگی ات. تو را زندگی کند در غیر این صورت در چهل سالگی به این نتیجه می رسی که حقیقتا نزیسته ای
*هیچ همه چیز است! برای نیرومند شدن
*ابتدا باید ریشه هایت را در هیچ فرو بری و رویارویی با تنهاترین تنهایی ها را بیاموزی.


*میل و اشتیاق شدیدی در کار نبود. ولی کینه ای هم نبود
*برای نخستین بار فهمید که او و برتا دردی مشترک داشتند برتا هم مانند او در بند بود. او هم آنی نشده بود که باید می شد. او نیز زندگی اش را برنگزیده بود.
*راهنما باید دست آویزی باشد در جریان سیلاب. ولی نباید چوب زیر بغل شوداو باید مسیر را باز کند و خود پیشاپیش شاگردان قدم بردارد ولی نباید مسیر برگزیند ؛ و مسئولیت شاگرد چه می شود ؟ او باید خود را در برابر سرما قوی سازد
*انگشتانش باید دست آویز را بفشارد. باید بارها در مسیرهای نادرست گم شود تا مسیر درست را بیابد.
*برای ساختن فرزندان. باید نخست خویشتن را بسازی. در غیر این صورت فرزندان را برای نیازهای حیوانی. فرار از تنهایی یا پر کردن چاله های وجودت پدید آورده ای وظیفه تو به عنوان والد. تنها ساختن خودی دیگر نیست بلکه چیزی برتر است. چیزی همانند آفریدن یک آفریننده.
*تو می خواهی خودت شوی. چند بار این را از تو شنیده ام ؟ چند بار زار زده ای که هرگز آزادی ات را نشناخته ای ؟
*مهربانی. وظیفه و ایمان. میله های زندان تو هستند
*این پاکدامنی حقیر تو را هلاک خواهند ساخت. تو باید شرارت را در وجود خویش بشناسی
نمی توان نیمه آزاد بود: غرایزت نیز تشنه آزادی اند
*سگان وحشی در سرداب وجودت برای رهایی پارس می کنند. گوش کن. صدای شان را نمی شنوی ؟
*من به شاگردانم می آموزم که نباید زندگی را با نوید زندگی دیگر در آینده اصلاح کرد یا از بین برد آنچه جاودانه است. این زندگی و این لحظه است.
*سرچشمه ترس تو همین است. این فشار در قفسه سینه از آن است که زندگی نازیسته. می خواهد سینه ات را بشکافد و قلبت زمان را می شمرد ؛ و طمع به زمان همیشگی است زمان می بلعد و می بلعد و چیزی باقی نمی گذارد.
*دوست من. نمی توانم بگویم چطور متفاوت زندگی کنی. چون با این کار. باز با نقشه دیگران خواهی زیست.تا زنده ای. زندگی کن! اگر زندگی ات را به کمال دریابی. وحشت مرگ از بین خواهد رفت
*وقتی کسی بهنگام زندگی نمی کند. نمی تواند بهنگام بمیرد
*از خود بپرس که آیا زندگی را به کمال دریافته ای ؟
*آیا زندگی خودت را زیسته ای ؟ یا با آن زنده بوده ای ؟ آیا آن را برگزیده ای ؟
یا زندگی ات تو را برگزیده است ؟ آیا آن را دوست داری ؟ یا از آن پشیمانی ؟ این است معنی زندگی را به کمال دریافتن.
*من رویای عشقی را در سر می پروراندم که چیزی بیش از اشتیاق دو تن برای تصاحب یکدیگر بود من رویای عشقی را در سر دارم که در آن اشتیاقی دو جانبه برای جست و جوی حقیقتی برتر میان دو تن پدید آید شاید نباید آن را عشق نامید. شاید نام حقیقی آن دوستی است.

 

 

خرید کتاب وقتی نیچه گریست با ارسال رایگان